آنچه نمی توان گفت

خط خطی های طینی

آنچه نمی توان گفت

خط خطی های طینی

شاعری که شاعر نشد!


یه زمانی یادمه ....اون قدیم ندیما  7-8 سالم که بود شعر می گفتم...!

"پیرهن من گل گلیه" یا نمی دونم  "عروسکم نازنازیه" و اینا نه ها .... شاید درک نکنی، همونطور که خودم الان باورم نمی شه!

برای کسانی که دوستشون داشتم یا برام مهم بودن شعر می گفتم! توصیفشون می کردم یا اون طوری بهشون می گفتم چه احساسی نسبت بهشون دارم و اینکه چقدر برام مهم هستن....شعرهایی که هرگز به دستشون نرسید.... اصلا کسی نفهمید!

نمی دونم چی زد تو ذوقم! یادم نیست اما از اون به بعد حسم کور شد!

برای مسخره بازی ،چرت و پرت هایی می سرودم گاهی اما هرگز دیگه از روی احساس شعری نگفتم!

تا اینکه دوم سوم دبیرستان بودم. یه شب دوباره شعر گفتم! نمی دونم چی باعث شد، اصلا چرا حسم کور شد که بخواد دوباره پیداش بشه،و تو خودم غرقم کنه! اما شد....

بعد از اون یه شعر برای دوست صمیمی ام گفتم. خیلی دوستش داشت فکر کنم هنوز داردش. وقت و بی وقت شعری، داستانی نطقی چیزی به ذهنم می رسید! سر کلاس، وسط خیابون.... خلاصه عالمی بود!

با خودم خوش بودم، از احساس لبریز بودم که دوباره یه اتفاق افتاد... این دفعه یادمه چی شد.دو نفر آدم فوق العاده خره انسان نما ضربه ای بهم زدن که دیگه تا الان حتی برای مسخره بازیم یه مصراع نگفتم! هرچند من بخشیدمشون! حتی امسال خونه شون هم رفتم ولی ....

می گن یه احمق یه سنگی می ندازه توی چاه و.....

نمی دونم ... شاعر ها انسان های فوق العاده بااحساس حساس و مهربون هستن کسانی که بیشتر از بقیه تو زندگی رنج کشیدن البته تا اونجا که من دیدم.... ولی هیچ وقت ندیده بودم چنین اتفاقی براشون بیوفته!

معمولا تو زمان خاصی آدم حس بیشتری داره برای سرودن... برای نوشتن... اما این دیگه آخرشه!

اگه اون اتفاق ها نمی افتاد الان گوته ای چیزی شده بودیم!


اصلا بهتر... حالم از این احساسات پاک که جوابی براش نیست به هم می خوره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!




مامان گاهی به شوخی بهم می گه یه شعرایی می گفتی قبلنا........

 

نظرات 7 + ارسال نظر
s.a دوشنبه 1 شهریور 1389 ساعت 08:09 ب.ظ http://www.eiba.blogfa.com

سلام عزیزم وبلاگ زیبایی داری امیدوارم موفق باشی

مرسی عزیزم. لطف داری

Saeed GK دوشنبه 1 شهریور 1389 ساعت 09:26 ب.ظ

سلام
ممنون که اومدی پیشم
خیلی جالبه وب خوبی داری
بازم بیا پیشم
منتظرم

ملکه تنهایی سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 03:47 ب.ظ http://malaketanhaee.blogsky.com

سلام.ممنون که بهم سرزدی.
دیروز یه سراومدم وبلاگت اما راستش حوصله ی نظر گذاشتن نداشتم!
شما گوته اگه نمیشدی شکسپیر رو شاخش بود
موفق باشی

ممنون

هادی سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 05:58 ب.ظ http://love-days.persianblog.ir

ســــــــــــــــلام
وبلاگ زیبایی داری...
خوشحال میشم حضور پر مهرتو تو وبم تجربه کنم..
به امید دیدار
[گل][گل]

ممنون. حتما می یام

سینا سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 06:25 ب.ظ http://omide-ma.blogsky.com

شما واسه دل خودت شعر بگو.بزرگان زیادی داریم که سالهای سال شعر گفتن اما وصیت کردن که پس از مرگ تمام اشعارشون رو آتیش بزنن.
اگه فکر می کنین استعداد این کار رو دارین حتما دوباره شروع کنین و نزارین افسوس اینکه چرا دوباره شعر نگفتین تا ابد در وجودتون باقی بمونه

س م ح سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 09:30 ب.ظ http://baraye2bar.blogsky.com

شعر گفتن
برای خود آدمه
تو حتما شعرای قشنگی میتونی بگی
پس شروع کن

ٌwolim سه‌شنبه 9 شهریور 1389 ساعت 10:26 ب.ظ

سلام،شاعری که شاعر هست و خواهد ماند.

جان منی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد