"پـروفـسـور مـحـمـود حـسابی"...

دوستان عزیز "بام هنر" دچار مشکل شده اگر تمایل داشتید به ادرس جدید وبلاگم سر بزنید ، سپاسگزارم.

http://siavashblod.blogfa.com

----------------------------------------------------------------------------
جـهـان سـوم جـایی سـتــــ كـه هـر كـس بخـواهـد مـمـلكـتـش را آبـاد كـنـد خانـه اش خـرابـــــ مـیـشـود ،
وهـر كـس بخـواهـد خانـه اش را آبـاد كـنـد بـایـد بـرای ویـرانی مـمـلكـتـش بكـوشـد.
"پـروفـسـور مـحـمـود حـسابی"... 


++




---------------------------------------------------------------------------------------
امیدوارم تیر اندیشه هایتان مانند تیر آرش مرزها در نوردد ؛
روز آرش ؛ روز بزرگ کمانگیر ایران زمین و جشن تیرگان بر همه ی آریایی ها

خجسته باد


-------------------------------------------------------------------------------------

و این تراژدی ادامه دارد.....








---------------------------------------------------------------------------------------
جشن بهمنگان، یا روز پدر در فرهنگ باستانی ایران

در ایران باستان هر روز را با نامی یاد می کردند، و هر گاه نام روز با نام ماه برابر می شد، آنروز را به جشن و شادی می پرداختند. روز دوم هرماه بهمن نامیده می شود، و در یازدهمین ماه سال خورشیدی ایرانی، که به نام بهمن ماه خوانده می شود، این برابری را روز جشن بهمنگان می نامند. واژه بهمن، در زبان اوستایی« وُهُومن» = «Vohu Mana» از دوبخش( وُهُو + مَن) درست شده است.

«وُهُو» به چم نیک و خوب، که در پارسی امروزی به آن (بَه) گفته می شود، و «مَن» برگرفته از «مَنَه » و از ریشه« مَنگَهوُ» به چم گوهر، منش و اندیشه می باشد ، که در زبان سانسکریت «مَنَس» و در پهلوی «مَنیش» و سپس در پارسی امروزی به« مَنش» دگرگون شده است.
بنابراین « وُهُومن» به چم گوهر، منش و اندیشه نیک و خوب است. و نماد خرد و دانایی و آگاهی است، و جشن بهمنگان جشنی در بزرگداشت خرد پاک ومنش نیک است.

بهمن « وُهُومن» برترین امشاسپند است، که یار و یاور« اهورامزدا» سرور دانایی، و در کنار «اشا» راستی یا هنجار هستی از جایگاه ویژه ای برخوردار است.

اَمشاسپندان به چم «پارسایان جاوید» از دو بخش«اَمِشَه» = بی مرگ، جاودان و « سَپَنته» = پارسایان- پاکان، است. امشاسپندان، فروزه های اهورامزدا هستند، و هر یک دارای ویژگی می باشند، که با شناخت آنان می توان به بنیاد و هنجارهستی دست یافت

در گاتها سروده های مینوی زرتشت بار ها از « وُهُومن» به چم اندیشه نیک یاد شده است.

در سرود 28 بند 4 زرتشت می گوید:

ای مزدا اهورا،

ترا می ستایم،

و از پاداش تو برای کارهای نیک آگاهم،

و تا آن جا که توان دارم،

در پرتو « وُهُومن » اندیشه ی نیک،

برای رسیدن به «اشا» راستی می کوشم.

در سرود 28 بند 5 زرتشت از «اشا» یا راستی ، هنجار هستی می پرسد:

ای «اشا» ،راستی،

کی « وُهُومن » اندیشه نیک، را از سوی تو خواهم دید؟

در سرود 29 بند 7 زرتشت «مزدا» از « وُهُومن » می خواهد که کسی را بیابد تا در پرتو« وُهُومن » ،اندیشه نیک ، بتواند مردمان را یاری دهد.

در سرود 29 بند 8 « وُهُومن » در پاسخ «مزدا» می گوید:

من،

« وُهُومن » ،اندیشه ی نیک، او را می شناسم.

او زرتشت اسپنتمان است.

ای مزدا،

او یگانه کسی است،که آموزش ها را فراگرفته،

و می خواهد سرود ستایش،

«مزدا»، سرور دانایی و «اشا» راستی را،

به مردمان برساند.

از این رو به او شیوایی سخن دادم.

در اینجا در می یابیم که بهمن « وُهُومن » یا اندیشه نیک، شیوه گفتار و شیوایی سخن، را به زرتشت می آموزد.

در سرود 34 بند 6 زرتشت، به «مَزدا»، « اَشا» و « وُهُومن » هر سه می گوید:

ای «مزدا» ، ای «اشا» و ای « وُهُومن » ،

شما را همانگونه که هستید دریافتم،

پس همه ی شگفتی های جهان هستی را،

بر من آشکار کنید،

تا با سرودهای شادمانه، شما را بستایم،

و به سوی شما آیم.

"ژاک دوشن گیمن‌" استاد زبان های ایرانی، از «مزدا» ، « وُهُومن » و «اشا» بنام های « خدا، خرد و راستی» نام می برد، و آن را «‌تثلیت روحانی» درآیین زرتشت نامیده است.

در آیین ترسایی «‌تثلیت روحانی» به «پدر، پسر و روح القدس» ، گفته می شود، که بی شک برداشت نادرستی از اندیشه های والا و خرد گرایانه زرتشت می باشد.

در اوستا، کهن نامه دینی ایرانیان آمده است که، زرتشت برای دریافت پیام های «اهورایی» از « وُهُومن » یاری می جسته است.

در آثارالباقیه آمده است: بهمن موکل بهائم است. و درترجمه خرده اوستا، آمده است : امشاسپند بهمن در جهان ِ مادى نگهبان ِچارپایان، سودمند است.

شبانی یا چوپانی، سرپرستی و نگهبانی چارپایان، از خویشکاری های مردان بوده است، و از این رو است که در آیین ترسایی، برای نامیدن کشیشان و کیش بانان، از واژه شبان بهره گرفته می شود، و پیامبران این دین ها را نیز شبان امت خود می نامیدند، و در دین های ابراهیمی همواره پیامبران به کار شبانی یا چوپانی می پرداختند.

در فرهنگ ایران نیز بیشتر نقش شبان و یا چوپانی گله های چارپایان بر دوش مردان بوده است ، هر چند که زنان آزاده ایران در فرهنگ باستانی، ودر اندیشه های زرتشت با مردان برابر بودند، در نبودن مردان به شبانی و نگهبانی چارپایان می پرداختند .

جایگاه پر ارج بهمن « وُهُومن »، در فرهنگ ایران تا آنجا است که، فردوسی اورا پس از هرمزد« اهورا مزدا» در جایگاه شهریاری، نگهدارنده تاج کیانی می داند.

فردوسی بزرگ در داستان بیژن و منیژه، از زبان رستم سپهسالار ایران به کیخسرو پادشاه ایرانزمین می گوید:

مانند هرمزد « اهورامزدا» سرور دانایی ، در جایگاه شهریاری پاینده باشی، و همواره بهمن نماد خرد و دانایی، نگهدارنده تاج و تخت کیانی باشد.

برآورد سر آفرین کرد و گفت

مبادت جز از بخت پیروز جفت

چو هرمزد بادت بدین پایگاه

چو بهمن نگهبان فرخ کلاه

از اینروی بسیاری این روز را شایسته نامگذاری بنام «روز پدر» می دانند.

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------



صادق هدایت که از پیشگامان داستان‌نویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود، در کتاب بوف کور خود می نویسد :
در زندگی درد هایی است که روح انسان را از درون مثل خوره می خورند و می زدایند، این درد ها را نه می شود به کسی گفت و نه می توان جایی بیان کرد! و اینک؛ سی و هفت درد و عیب اساسی اجتماعی ما ایرانیان که هیچوقت درمان نشد!
1. اکثر ما ایرانی ها تخیل را به تفکر ترجیح می دهیم.
2. اکثر مردم ما در هر شرایطی منافع شخصی خود را به منافع ملی ترجیح می دهیم.

3. با طناب مفت حاضریم خود را دار بزنیم.
4. به بدبینی بیش از خوش بینی تمایل داریم.
 
5. بیشتر نواقص را می بینیم اما در رفع آنها هیچ اقدامی نمی کنیم.
 
6. در هر کاری اظهار فضل می کنیم ولی از گفتن نمی دانم شرم داریم.
 
7. کلمه من را بیش از ما به کار می بریم.
 
8. غالبا مهارت را به دانش ترجیح می دهیم.
 
9. بیشتر در گذشته به سر می بریم تا جایی که آینده را فراموش می کنیم.
 
10. از دوراندیشی و برنامه ریزی عاجزیم و غالبا دچار روزمرگی و حل بحران هستیم.
 
11. عقب افتادگی مان را به گردن دیگران و توطئه آنها می اندازیم، ولی برای جبران آن قدمی بر نمی داریم.
 
12. دائما دیگران را نصیحت می کنیم، ولی خودمان هرگز به آنها عمل نمی کنیم.
 
13. همیشه آخرین تصمیم را در دقیقه 90 می گیریم.
 
14. غربی ها دانشمند و فیلسوف پرورش داده اند، ولی ما شاعر و فقیه!
 
15. زمانی که ما مشغول کیمیاگری بودیم غربی ها علم شیمی را گسترش دادند.
 
16. زمانی که ما با رمل و اسطرلاب مشغول کشف احوال کواکب بودیم غربی ها علم نجوم را بنا نهادند.
 
17. هنگامی که به هدف مان نمی رسیم، آن را به حساب سرنوشت و قسمت و بد بیاری می گذاریم، ولی هرگز به تجزیه تحلیل علل آن نمی پردازیم.
 
18. غربیها اطلاعات متعارف خود را در دسترس عموم قرار میدهند، ولی ما آنها را برداشته و از همکارمان پنهان میکنیم.
 
19. مرده هایمان را بیشتر از زنده هایمان احترام می گذاریم.
 
20. غربی ها و بعضا دشمنان ما، ما را بهتر از خودمان می شناسند.
 
21. در ایران کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد.
 
22. فکر می کنیم با صدقه دادن خود را در مقابل اقدامات نابخردانه خود بیمه می کنیم.
 
23. برای تصمیم گیری بعد از تمام بررسی های ممکن آخر کار استخاره می کنیم.
 
24. همیشه برای ما مرغ همسایه غاز است.
 
25. به هیچ وجه انتقاد پذیر نیستیم و فکر می کنیم که کسی که عیب ما را می گوید بدخواه ماست.
 
26. چشم دیدن افراد برتر از خودمان را نداریم.
 
27. به هنگام مدیریت در یک سازمان زور را به درایت ترجیح می دهیم.
 
28. وقتی پای استدلالمان می لنگد با فریاد می خواهیم طرف مقابل را قانع کنیم.
 
29. در غالب خانواده ها فرزندان باید از والدین حساب ببرند، به جای اینکه به آنها احترام بگذارند.
 
30. اعتقاد داریم که گربه را باید در حجله کشت.
 
31. اکثرا رابطه را به ضابطه ترجیح می دهیم.
 
32. تنبیه برایمان راحت تر از تشویق است.
 
33. غالبا افراد چاپلوس بین ما ایرانیان موقعیت بهتری دارند.
 
34. اول ساختمان را می سازیم بعد برای لوله کشی، کابل کشی و غیره صدها جای آن را خراب می کنیم. در شهرسازی هم از چنین مهارتی برخورداریم.
 
35. وعده دادن و عمل نکردن به آن یک عادت عمومی برای همه ما شده است.
 
36. قبل از قضاوت کردن نمی اندیشیم و بعد از آن حتی خود را سرزنش هم نمی کنیم.
 
37. شانس و سرنوشت را برتر از اراده و خواست خود می دانیم.



--------------------------------------------------------------------------------------------------------

چهار همسر

روزگاري پادشاه ثروتمندي بود كه چهار همسر داشت؛

و همسر چهارم خود را بسيار دوست مي داشت و او را با گرانبهاترين جامه ها مي آراست و با لذيذترين غذاها از او پذيرائي مي كرد، اين همسر از هر چيزي بهترين را داشت...

پادشاه همچنين همسر سوم خود را نيز بسيار دوست مي داشت و او را كنار خود قرار مي داد، اما هميشه از اين بيم داشت كه مبادا اين همسر او را به خاطر ديگري ترك نماند.

پادشاه به زن دوم هم علاقه داشت او محرم اسرار شاه بود و هميشه با پادشاه مهربان و صبور و شكيبا بود. هرگاه پادشاه با مشكلي روبرو مي شد به او توسل مي جست تا آنرا مرتفع نمايد.

همسر اول پادشاه شريك بسيار وفاداري بود و در حفظ و نگهداري تاج و تخت شاه بسيار مشاركت مي نمود، اما پادشاه اين همسر را دوست نمي داشت و به سختي به او توجه مي كرد، ولي برعكس اين همسر شاه را عميقا دوست داشت.


روزي از اين روزها شاه بيمار شد و دانست كه فاصله زيادي با مرگ ندارد، به سراغ همسر چهارم خود كه خيلي مورد توجه او بود، رفت و گفت:
"من تو را بسيار دوست داشتم، بهترين جامه ها را بر تو پوشانده ام و بيشترين مراقبتها را از تو بعمل آورده ام. اكنون كه من دارم مي ميرم آيا تو مرا همراهي خواهي كرد؟"

او پاسخ داد:"به هيچ وجه!!" و بدون كلامي از آنجا دور شد، اين جواب همانند شمشير تيزي بود كه بر قلب پادشاه وارد شد.

پادشاه غمگين و ناراحت از همسر سوم خود پرسيد:
" من در تمام عمرم تو را دوست داشته ام، هم اكنون رو به احتضارم، آيا تو مرا همراهي خواهي كرد و با من خواهي آمد؟"

او گفت:"نه هرگز!!" زندگي بسيار زيباست، اگر تو بميري من مجددا ازدواج خواهم كرد و از زندگي لذت مي برم"!

پادشاه نااميد به سراغ هسمر دوم خود رفت و از او پرسيد:"من هميشه در مشكلاتم از تو كمك جسته ام و تو مرا ياري كردي، من در حال مردنم آيا تو با من خواهي بود؟"
 


همسر دوم پادشاه در پاسخ وي گفت:"نه متاسفم، من در اين مورد نميتوانم كمكي انجام دهم، من در بهترين حالت فقط مي توانم تو را تا قبر همراهي نمايم!" اين پاسخ مانند صداي غرش رعد و برقي بود كه پادشاه را دگرگون كرد.

در اين هنگام صدايي او را بطرف خود خواند و گفت:
"من با تو خواهم بود و تو را همراهي خواهم كرد، تا هركجا كه تو قصد رفتن نمايي"!

شاه نگاهي انداخت، هسمر اول خود را ديد، او از سوء تغذيه لاغر و رنجور شده بود، شاه با اندوه و شرمساري بسيار گفت:"من در زماني كه فرصت داشتم بايد بيشتر از تو مراقبت بعمل مي آوردم، من در حق تو قصور كردم و"...


در حقيقت همه ما داراي چهار همسر در زندگي هستيم، همسر چهارم ما، همان جسم ماست، مهم نيست كه چه ميزان سعي و تلاش براي فربه شدن و آراستگي آن كرديم، وقتي كه مي ميريم، او ما را ترك خواهد كرد.

همسر سوم، دارايي ها، موقعيت و سرمايه هاي ما هستند، زماني كه ما مي ميريم آنها نصيب ديگران مي شوند.

همسر دوم، خانواده و دوستانمان هستند، مهم نيست كه چقدر با ما بوده اند، آنها حداكثر تا مزار ما مي توانند همراه ما باشند.

اما همسر اول، روح ماست كه اغلب در هياهوي دست يافتن به ثروت و قدرت فراموش مي شود، در حاليكه روح ما تنها چيزي است كه هرجا برويم ما را همراهي مي كند.

از روح خود مراقبت كرده، او را تقويت نماييد، زيرا كه آن بزرگترين هديه هستي است...

 
 

انتخاب


سیاست

سیاست، هنر به دست آوردن پول از ثروتمندان

و رای از فقرا،

به بهانه ی نگاهبانی هر کدام از این دو دسته از دیگری است.

((اسکار آمرینگر))


بسیاری از سیاستمداران این مطلب را به خوبی می دانند

که هیچ ملتی نباید آزاد باشد، مگر آنگاه که شایستگی نگهداری

و اجرای این آزادی را داشته باشد. این اندرز مانند دیوانه ای در

یک داستان کهن است که تصمیم گرفته بود در آب نرود، مگر

آنگاه که شنا کردن را آموخته باشد.

((مکولی))


حکومت جمهوری بهترین نوع حکومت است،

ولی به همان دلیل که بهترین نوع حکومت است

نیاز به بهترین افراد دارد؛ افرادی که تا به حال در

هیچ کجای دنیا مشاهده نشده اند.

((هربرت اسپنسر))


حکمرانی در دوزخ بهتر از بندگی در بهشت است.

((میلتون))


کسانی که دارای اخلاق استبداد بوده و بر نفس و کشور

خود مستبدانه حکومت می‌کنند، بهره‌ای جز بدبختی و نکبت ندارند.

((افلاطون))


مردم حق دارند در هر کجای دنیا که باشند در برابر حکومتی

که نمی خواهند، به پا 

خیزند و آن را به زیر کشند تا حاکمیتی را که خود سزاوار

خویش می دانند، برپا کنند.  

این "حق" تنها نیرویی است که می تواند همه جهان را آزاد

کند.

((آبراهام لینکلن))

7 آبان روز جهانی کوروش كبير مبارک باد.

7آبان روزجهانی كوروش كبير ـ پادشاه هخامنشی و انتشار اولین منشور حقوق بشر در جهان از سوی او است.کوروش در سال 550 قبل از میلادمسیح دولت ايران هخامنشي را بنياد نهاد و پاسارگاد را به عنوان اولين پايتخت خود انتخاب كرد . محافل اجتماعی ایران و بشریت مترقی این روز را بعنوان روز تصویب اولین منشورحقوق بشر در طول تاریخ جهان گرامی می دارند.


25 قرن قبل در دوره ای که هنوز توحش وبربریت بر زندگی انسانها چیرگی داشت بیانیه ای انسان مدارانه و متمدنانه خطاب به مردم چهار گوشه جهان نوشته شد که به مسائل مهمی در رابطه با حقوق انسان می پرداخت ، مسائلی که نه تنها در آن زمانه که در قرن های پس از آن نیز می تواند الهام بخش تمام کسانی باشد که به انسان و حقوق او باور دارند .


این بیانیه که بنام منشور کوروش بزرگ شناخته می شود ، بر الغای تبعیضات نژادی و ملی ، آزادی انتخاب محل سکونت ، الغای برده داری ، آزادی دین و مذهب و تلاش برای برقراری صلح پایدار میان ملت ها تأکید کرده است . این منشور که از سوی مردم ایران زمین و از زبان کوروش کبیر ـ رهبر سیاسی آنها و بنیان گزار اولین امپراطوری جهان به بشریت هدیه شده در سال 1971 از سوی سازمان ملل متحد به عنوان اولین اعلامیه حقوق بشر جهان شناخته شد و به این ترتیب این افتخار به نام ایران به مثابه مهد نخستین اعلامیه حقوق بشر در تاریخ جهان به ثبت رسید .


هر ملتی به قسمتی از تاریخ و یا جشن ها و یا آئین و بناهای تاریخی خود افتخار می کند. اما ملت ایران اگر تمام گذشته خود را بر باد فراموشی بسپارد و تنها منشور حقوق بشر کوروش کبیر خود را به یاد آورد؛ برای افتخارش کافی است .

در ویکی پدیا درباره کوروش کبیر چنین گفته می شود:کوروش بزرگ (زاده ۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، همچنین معروف به کوروش دوم نخستین شاه و بنیان‌گذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. این شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و اسیران، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است.


ایرانیان کوروش را پدر ، و یونانیان، که وی سرزمین‌های ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می دانستند.


کوروش بزرگ اولین امپراتور هخامنشی بود. او کسی بود که حکومت پارس را با در هم آمیختن دو قبیله اصلی ایرانی – مادها و پارسیان- به وجود آورد. از او به عنوان کشورگشایی بزرگ یاد شده است زیرا در زمانی، حاکم بزرگترین امپراتوری هایی بود که تا کنون به وجود آمده اند. او به خاطر بردباری بی مانند و رفتار بزرگ منشانه اش در برابر مغلوبین جنگ نیز شهرت فراوانی دارد.


کوروش به محض غلبه بر مادها، دولتی را برای این قلمرو خود در نظر گرفت و مامورین دولتی را از بین بزرگان هر دو قبیله برگزید. پس از فتح آسیای صغیر(شبه جزیره بزرگی که در میان دریای مدیترانه و دریای سیاه قرار دارد)، کوروش سپاه خود را به سمت مرزهای شرقی حرکت داد. با ادامه حرکت به سمت شرق، او سرزمینهای مسیر خود تا رود سیحون ( آمودریا) را فتح کرد و پس از عبور از سیحون، به سی دریا در آسیای مرکزی رسید و در آنجا به منظور دفاع از این مرزها در برابر هجوم قبایل کوچ نشین آسیای مرکزی، شهرهایی با برج وباروی مستحکم و نیرومند بنا کرد.


پیروزیهای کوروش در شرق موجب شد تا موقعیت برای فتح غرب مناسب شود.حالا نوبت بابل و مصر بود. زمانی که کوروش بابل را فتح کرد، به یهودیان ساکن آن اجازه داد تا به ” سرزمین موعود” باز گردند و با برخورد توام با احترام و مدارا با اعتقادات مذهبی و آداب و رسوم نژادهای دیگر، به عنوان یک فاتح آزادی بخش، مشهور شد و امروز نام کوروش، به عنوان یکی از محبوب ترین و مورد احترام ترین امپراتوران در تاریخ به ثبت رسیده است. از دید او، همه انسان‌ها ارزشی برابر و بنیادی دارند. هر کسی می‌تواند بنا به گزینش خود خدا را بپرستد؛ آزادی حقیقی، آگاهی، حق تصاحب و حق زندگی صلح‌آمیز در هر کشور برای همگان پذیرفته شده است.



در پایان خلاصه متن منشورکوروش هخامنشی را برایتان نقل می کنیم:

منم كـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَكَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر كمبوجیه، شاه بزرگ … نوه كورش، شاه بزرگ … نبیره چیش‌پیش، شاه بزرگ …

آنگاه كه بدون جنگ و پیكار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوك خدای بزرگ دل‌های پاك مردم بابـل را متوجه من كرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.


ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تكان داد … من برای صلح كوشیدم.


من برده‌داری را بر‌انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم كه هیچكس اهالی شهر را از هستی ساقط نكند.


مَـردوك خدای بزرگ از كردار من خشنود شد … او بركت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …


من همه شهرهایی را كه ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی كه بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم.


همه مردمانی كه پراكنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم و خانه‌های ویران آنان را آباد كردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیكره خدایان سومر و اَكَـد را كه نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوك خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم. بشود كه دل‌ها شاد گردد.


بشود، خدایانی كه آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود كه سخنان پر بركت و نیكخواهانه برایم بیابند. بشود كه آنان به خدای من مَردوك بگویند: ‘‘ به كورش شاه، پادشاهی كه ترا گرامی می‌دارد و پسرش كمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’


من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا كردم


wordpress.com

گاندی

آنچه ما را به نابودی خواهد کشاند از این قرار است:


سیاست بدون اصول، لذت بدون وجدان، علم 


بدون شخصیت و تجارت بدون اخلاق.((مهاتما گاندی))

حمید مصدق

 

گل خورشید وا می شد

شعاع مهر از خاور

نوید صبحدم میداد

شب تیره سفر می کرد

جهان ازخواب بر می خاست

و خورشید جهان افروز

شکوهش می شکست آنگه

 خموشی شبانگاه دژم رفتار

 و می آراست

 عروس صبح رازیبا

 وی می پیراست

جهان را از سیاهیهای زشت اهرمن رخسار

زمین را بوسه زد لبهای مهر آسمان آرا

و برق شادمانیها

به هر بوم و بری رخشید

 جهان آن روز می خندید

 میان شعله های روشن خورشدی

پیام فتح را با خود از آن ناورد

نسیم صبح می آورد

سمند خسته پای خاطراتم باز می گردید

 می دیدم در آن رویا و بیداری

 هنوز آرام

 کنار بستر من مام

 مگر چشم خرد بگشاید و چشم سرم بندد

برایم داستان می گفت

 برایم داستان از روزگار باستان می گفت

سرشکی می فشانم من به یاد مادر ناکام

دریغی دارم از آن روزگاران خوش آغاز

سیه فرجام

هنوز اما

مرا چشم خرد خفته است در خواب گرانباری

 دریغا صبح هشیاری

 دریغا روز بیداری

گفتگو با خدا



خواب ديدم در خواب با خدا گفتگوی داشتم

خدا گفت: پس می خواهی با من گفتگو کنی؟

گفتم:اگر وقت داشته باشی

خدا لبخندي زد و گفت: وقت من ابدی است

چه سئوالاتي در ذهن داري که مي خواهي از من بپرسي

گفتم چه چيز بيش از همه شما را در مورد انسان متعجب مي کند

خدا کمي سکوتي کرد و گفت:اينکه آنها از بودن دو دوران کودکي ملول مي

شوند

و عجله دارند که زود تر بزرگ شوند و بعد حسرت دوران کودکي را مي

خورند

اين که سلامت خود را صرف پول در آوردن مي کنند و بعد پول را خرج

سلامتي شان

اين که چنان زندگي مي کنند که گويي هرگز نخواهند مرد و چنان مي

ميرند که گويي هرگز زنده نبوده اند

خداوند دستان مرا در دست خود گرفت و مدتي هر دو در سکوت مانديم

بعد پرسيدم: به عنوان پدري که مي خواهيد فرزندانتان چه درس هايي از

زندگي بگيرند

خدا با لبخند پاسخ داد: ياد بگيرند که نمي توان ديگران را مجبور به دوست

داشتن خود کرد اما مي توان محبوب ديگران شد

ياد بگيرند که خوب نيست خود را با ديگران مقايسه کنند

ياد بگيرند که ثروتمند کسي نيست که دارايي بيشتري دارد بلکه کسي

است که نياز کمتري دارد

ياد بگيرند که ظرف چند ثانيه زخمي عميق در دل کساني که دوست شان

داريم ايجاد نکنيم تا سال ها وقت صرف التيام آن کنيم

با بخشيدن عمل بخشش را بياموزيم

ياد بگيرند کساني هستند که آنها را عميقا دوست دارند اما بلد نيستند

احساس شان را ابراز کرده و نشان دهند

ياد بگيرند که مي شود دو نفر به يک موضوع واحد نگاهي متفاوت داشته

باشند

باد بگيرند که هميشه کافي نيست ديگران آنها را ببخشند بلکه با خودشان

هم بايد مهربان باشند

وياد بگيرند که من اينحا هستم

هميشه !


(ریتا استکریکلند)


سخنان زیبای بزرگان درباره کوروش بزر


پرفسور ایلیف مدیر موزه لیورپول انگلستان :

در جهان امروز بارزترین شخصیت جهان باستان كورش شناخته شده است . زیرا نبوغ و

عظمت او در بنیانگذاری امپراتوری چندین دهه ای ایران مایه شگفتی است . آزادی به

یهودیان و ملتهای منطقه و كشورهای مسخر شده كه در گذشته نه تنها وجود نداشت بلكه

كاری عجیب به نظر می رسیده است از شگفتی های اوست .

 

دكتر هانری بر دانشمند فرانسوی - تمدن ایران باستان :

این پادشاه بزرگ یعنی كورش هخامنشی برعكس سلاطین قسی القب و ظالم بابل و آسور

بسیار عادل و رحیم و مهربان بود زیرا اخلاق روح ایرانی اساسش تعلیمات زردشت بوده. به

همین سبب بود كه شاهنشاهان هخامنشی خود را مظهر صفات (خشترا) می شمردند و همه قوا

و اقتدار خود را از خدواند دانسته و آنرا برای خیر بشر و آسایش و سعادت جامعه انسان

صرف می كردند .

 

آلبر شاندور - كورش بزرگ :

شاهنشاهی ایران كه پایه گذار او كورش بزرگ است به هیچ وجه بر اساس خشنونت پی

ریزی نشد . بلكه عكس آن صادق است زیرا با رعایت حقوق مردمان پایه گذاری شد .

پارسیها با مساعدت یكدیگر و به یاری پادشاهان مقتدر خود عظمت وشكوهی را در تاریخ به

جای گذاشته اند كه نشانه نبوغ و نژاد پاك آنان است . نژادی كه حماسه آنان را همچون آفتابی

در تاریكی نشان میدهد . آنان درخششی در جهان از خود به جای گذاشته اند كه برای آیندگان

نیز خواهد ماند .

 

ژنرال سرپرسی سایكس :

خوش زبانی او از پاسخی كه در داستان رقص ماهیان به یونانیان داده است آشكار است.

مطالب كتاب مقدس (تورات) و نوشته های یونانی و سنتهای ایرانی همه همداستانند كه

كورش باستانی سزاوار لقب بزرگ بوده است. مردم او را دوست میخواندند.

ما نیز میتوانیم بدان ببالیم كه نخستین مرد بزرگ آریائی  كه سرگذشت اش بر تاریخ روشن

است، صفاتی چنان عالی و درخشان داشته است .

 

ژنرال سرپرسی سایكس بعد از دیدار از آرامگاه شاهنشاه كورش بزرگ :

من خود سه بار این آرامگاه را دیدار كرده ام ، و توانسته ام اندك تعمیری نیز در آنجا بكنم، و

در هر سه بار این نكته رایادآورده شده ام كه زیارت آمارگاه اصلی كورش، پادشاه بزرگ و

شاهنشاه جهان، امتیاز كوچكی نیست و من بسی خوشبخت بوده ام كه بچنین افتخاری دست

یافته ام. براستی من در گمانم كه آیا برای ما مردم آریائی (هندواروپایی) هیچ بنای دیگری

هست كه از آرامگاه بنیاد گذار دولت پارس و ایران ارجمندتر و مهمتر باشد .

 

سرپرسی سایكس - تا ایران باستان :

در شاهنشاهی كورش زیبایی - مردانگی - شجاعت - قهرمانیت - عدالت به عیان دیده شده

است . وی هیچگاه عیاشی نكرد . كاری كه اكثر بزرگان گرفتار آن بوده و هستند . آزادی

هایی كه داشت به هیچ وجه به شخصیت او صدمه نزد و افكاری داشت كه به راستی متعلق به

تاریخ نبوده است .كورش یكی از شخصیتهای بزرگ تاریخ جهان است . او ابتدا پادشاه

سرزمین كوچكی بود . ولی پس از مدتی با اراده مصمم و قلبی آكنده از وطن پرستی

امپراتوری را در تاریخ بنا نهاد كه در كل جهان بی سابقه بود . این بدین دلیل بود كه تاكنون

هیچ كشوری نتوانسته بود اینچنین با صلح و احترام به عقاید دیگران كل خاورمیانه را

تصاحب كند .

او هیچ گاه خوشگذران و تن آسایی نكرد . هیچ گاه مغرور نشد و همیشه به یاد خداوند خود

بود و برای احترام به مزدا حیواناتی را نثار می كرد . كاساندان دختر فرناسپه هخامنشی از

دودمانی بود كه از نجبای پارس محسوب می شدند و پدر و اجدادش در چند نسل شاه پارسیان

بودند . كورش در شوخ طبی و انسانیت سرآمد زمان خود بود . من سه بار تا كنون موفق

شده ام آرامگاه این ابر مرد آریایی را زیارت كنم و خداوند را برای این توفیق سپاس میگویم.

 

افلاطون - قوانین ( 477 تا 347 پیش از میلاد ) :

پارسیان در زمان شاهنشاهی كورش اندازه میان بردگی و آزادگی را نگاه می داشتند . از

اینرو نخست خود آزاد شدند و سپس سرور بسیاری از ملتهای جهان شدند . در زمان او

( كورش بزرگ ) فرمانروایان به زیر دستان خود آزادی میدادند وآنان را به رعایت قوانین

انسان دوستانه و برابری ها راهنمایی میكردند . مردمان رابطه خوبی با پادشاهان خود داشتند

ازاین رو در موقع خطر به یاری آنان میشتافتند و در جنگها شركت میكردند . از این رو

شاهنشاه در راس سپاه آنان راهمراهی میكرد و به آنان اندرز میداد . آزادی و مهرورزی و

رعایت حقوق مختلف اجتماعی به زیبایی انجام میگرفت

 

هرودوت – تاریخ هرودو ت( 484 تا 425 پیش از میلاد ) :

هیچ پارسی یافت نمی شد كه بتواند خود را با كورش مقایسه كند . از اینرو من كتابم را

درباره ایران و یونان نوشتم تاكردارهای شگفت انگیز و بزرگ این دو ملت عظیم هیچگاه به

فراموشی سپرده نشود .

كورش سرداری بزرگ بود . در زمان او ایرانیان از آزادی برخوردار بودند و بر بسیاری از

ملتهای دیگر فرمانروایی می نمودند بعلاوه او به همه مللی كه زیر فرمانروایی او بودند آزادی

می بخشید و همه او را ستایش مینمودند . سربازان او پیوسته برای وی آماده جانفشانی

بودند و به خاطر او از هر خطری استقبال میكردند .

 

هارولد لمب دانشمند امریكایی - كورش بزرگ :

در شاهنشاهی ایران باستان كه كورش سمبول آنان است آریایی ها در تاجگذاری به كردار

نیك - گفتار نیك - پندار نیك سوگند یاد میكردند كه طرفدار ملت و كشورشان باشند و نه

خودشان . كه این امر در صدهها نبرد آنان به وضوح دیده میشود كه خود شاهنشاه در راس

ارتش به سوی دشمن برای حفظ كیان كشورشان می تاخته است .

 

گزنفون – كوروپد ا ی ( 445 پیش از میلاد ) :

مهمترین صفت كورش دین داری او بود. او هر روز قربانیان برای ستایش خداوند میكرد .

این رسوم و دینداری آنان هنوزدر زمان اردشیر دوم هم وجود دارد و عمل میشود . از

صفتهای برجسته دیگر كورش عدل و گسترش عدالت و حق بود.

ما در این باره فكر كردیم كه چرا كورش به این اندازه برای فرانروایی عادل مردمان ساخته

شده بود . سه دلیل را برایش پیدا كردیم . نخست نژاد اصیل آریایی او و بعد استعداد طبیعی و

سپس نبوغ پروش او از كودكی بوده است .

كورش نابغه ای بزرگ - انسانی والا منش - صلح طلب و نیك منش بود .

او دوست انسانها و طالب علم و حكمت و راستی بود . كورش عقیده داشت پیروزی بر

كشوری این حق را به كشور فاتح نمیدهد تا هر تجاوز و كار غیر انسانی را مرتكب شود . او

برای دفاع از كشورش كه هر ساله مورد تاخت و تاز بیگانگان قرار میگرفت امپراتوری

قدرتمند و انسانی را پایه گذاشت كه سابقه نداشت . او در نبردها آتش جنگ را متوجه

كشاورزان و افراد عام كشور نمی كرد . او ملتهای مغلوب راشیفته خود كرد به صورتی كه

اقوام شكست خورده كه كورش آنان را از دست پادشاهان خودكامه نجات داده بود وی را

خداوندگار می نامیدند . او برترین مرد تاریخ - بزرگترین - بخشنده ترین - پاك دل ترین

انسان تا این زمان بود .

 

كنت دوگوبینو فرانسوی - ایران باستان :

شاهنشاهی كورش هیچگاه در عالم نظیر نداشت . او به راستی یك مسیح بود زیرا به جرات

میتوان گفت كه تقدیر او را چنین برای مردمان آفرید تا برتر از همه جهان آن روز خود

باشد .نیكلای دمشقی

كورش شاهنشاه پارسیان در فلسفه بیش از هر كس دیگر آگاهی داشت . این دانش را نزد

مغان زرتشتی آموخته بود .

 

پرفسور كریستن سن ایران شناس - استاد زبان اوستایی و پهلوی :

شاهنشاه كورش بزرگ نمونه یك پادشاه "جوان مرد" بوده است . این صفت برجسته اخلاقی

او در روابط سیاسی اش دیده میشده . در قواینن او احترام به حقوق ملتهای دیگر و

فرستادگان كشورهای دیگر وجود داشته است و سرلوحه دولتش بوده . كه این قوانین امروز

روابط بین الملل نام گرفته است .

 

آلبر شاندور فرانسوی - شاهنشاهی كورش بزرگ :

كورش یكسال پس از فتح بابل برای درگذشت پادشاه بابل عزای ملی اعلام نمود . برای كسی

كه دشمن خودش بود . او مطابق رسم آزادمنشی اش و برای اینكه ثابت كند كه هدف فتح و

جنگ و كشتار ندارد و تنها به عنوان پادشاهی كه ملتش او را برای صلح پذیرفته اند قدم به

بابل گذاشته است و در آنجا تاجگذاری نمود . او آمده بود تا به آنان آزادی اجتماعی و دینی و

سیاسی بدهد . در همین حین كتیبه های شاهان همزمان او حاكی از برده داری و تكه تكه

كردن انسان های بیگناه و بریدن دست و پای آنان خبر میدهد .

 

پرفسور گیریشمن - ایران از آغاز تا اسلام :

كمتر پادشاهی است كه پس از خود چنین نام نیكی باقی گذاشته باشد . كورش سرداری بزرگ

و نیكوخواه بود . او آنقدر خردمند بود كه هر زمانی كشور تازه ای را تسخیر می كرد به آنها

آزادی مذهب میداد و فرمانروای جدید را از بین بومیان آن سرزمین انتخاب می نمود . او

شهر ها را ویران نمی نمود و قتل عام و كشتار نمی كرد . ایرانیان كورش را پدر و یونانیان

كه سرزمینشان بوسیله كورش تسخیر شده بود وی را سرور و قانونگذار می نامیدند و

یهودیان او را مسیح خداوند میخوانند.

 

كنت دوگوبینو سفیر اسبق فرانسه در تهران ( مورخ فرانسوی ) :

تا كنون هیچ انسانی موفق نشده است اثری را كه كورش در تاریخ جهان باقی گذاشت - در

افكار میلیونها مردم جهان بوجود آورد . من اذعان میدارم كه اسكندر و سزار و كورش كه سه

مرد اول جهان شده اند كورش در صدر انها قرار دارد . وتا كنون كسی در جهان بوجود نیامده

است كه بتواند با او برابری كند و او همانطور كه در كتابهای ما آمده است مسیح  خداوند

است . قوانینی كه او صادر كرد در تاریخ آن زمان كه انسانها به راحتی قربانی خدایان می

شدند بی سابقه بود

 

ویل دورانت - تاریخ تمدن ویل دورانت - مشرق زمین :

كورش از افرادی بوده كه برای فرمانروایی آفریده شده بود . به گفته امرسون همه از وجود

او شاد بودند . روش او در كشور گشایی حیرت انگیز بود . او با شكست خوردگان با

جوانمردی و بزرگواری برخورد می نمود . بهمین دلیل یونانیان كه دشمن ایران بودند

نتوانستد از آن بگذرند و درباره او داستهای بیشماری نوشته اند و او را بزرگترین جهان

قهرمان پیش از اسكندر مینامند . او كرزوس را پس از شكست از سوختن در میان هیزمهای

آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان در بند را آزاد نمود .

كورش سرداری بود كه بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایه های

شاهنشاهی اش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت .

 

كلمان هوار - تمدن ایرانی :

كورش بزرگ در سال 550 قبل از میلاد بر اریكه پادشاهی ایران نشست . وی با فتوحاتی

ناگهانی و شگفت انگیز امپراتوری و شاهنشاهی پهناوری را از خود بر جای گذاشت كه تا آن

روزگار كسی به دنیا ندیده بود . كورش سرداری بزرگ و سرآمد دنیای آن روزگار بود . او

اقوام مختلف را مطیع خود كرد . او اولین دولت مقتدر و منظم را در جهان پایه ریزی كرد .

برای احترام به مردمان كشورهای دیگر معابدشان را بازسازی كرد . وی پیرو دین یكتا

پرستی مزدیسنا بود . ولی به هیچ عنوان دین خود را بر ملل مغلوب تحمیل ننمود .

 

مولانا ابوالكلام احمد آزاد فیلسوف هندی -كورش بزرگ ( عباس خلیلی ) :

كورش همان ذوالقرنین قرآن است . وی پیامبر ایران بود زیرا انسانیت و منش و كردار نیك

را به مردمان ایران و جهان هدیه داد . سنگ نگاره او با بالهای كشیده شده به سوی خداوند

در پاسارگاد وجود دارد .

 

دیودوروس سیسولوس ( 100 پس از میلاد ) :

كورش پسر كمبوجیه و ماندان در دلاوری و كارآیی خردمندانه حزم و سایر خصائص نیكو

سرآمد روزگار خود بود . در رفتار با دشمنان دارای شجاعتی كم نظیر و در كردار نسبت به

زیر دستان به مهر و عطوفت رفتار میكرد . پارسیان او را پدر می خواندند .

 

دكتر جهانگیر اوشیدری - دانشنامه مزدیسنا :

كورش به سال 559 قبل از میلاد بر اریكه شاهنشاهی بنشست و در سال 529 قبل از میلاد

وفات یافت . پس از تسخیر بابل با مردمان شكست خورده بامهربانی رفتار كرد و اسیران

یهودی را كه بخت النصر از فلسطین به آن شهر آورده بود آزاد كرد و اجازه داد به فلسطین

باز گردند . او فرمانی صادر كرد كه معبد اورشلیم را كه بخت النصر ویران كرده بود را با

هزینه دولت ایران بازسازی كنند .

 

كورش را در پارسه گرد كه امروزه پازاردگاد نامیده می شود به خاك سپردند . او از مردان

بزرگ تاریخ جهان است زیرا همه تاریخ نویسان نامدار جهانی از او به نیكی ستایش كرده

اند . اوپادشاهی سیاستمدار - شجاع - با فتوت - با عزم و اراده - با گذشت و مهربان بود . او

به عقاید دینی ملل مغلوب احترام می گذاشت . شهرهای ویران را دوباره آباد ساخت . او عقل

و تدبیر را بر شمشیر و جنگ برتری داد . منشور جهانی او زینت بخش سازمان ملل متحد و

جهان است .

 

اخیلوس ( آشیل ) شاعر نامدار یونانی - تراژدی پارسه :

كورش یك تن فانی سعادتمند بود . او به ملل گوناگون خود آرامش بخشید . خدایان او را

دوست داشتند . او دارای عقلی سرشار از بزرگی بود.

دیدگاه ارد بزرگ در مورد فرمانروا


فرمانروای شایسته اسیر کاخ ها نمی شود نگاه او بر مرزهای کشور است .

 

فرمانروای بزرگ مردم خویش را در هیچ کجای دنیا از یاد نمی برد و همیشه پناه آنان

است .

 

فرمانروا اندیشه خویش را درگیر رخدادهای کوچک نمی کند .

 

سیاست بازان بدانند که فرمانروا همیشه به مردم بدهکار است .

 

سردمداران ناشایست ترسشان از ناکارآمدیشان نیست ، دوری از فرمانروایی آنها را

می ترساند ! 

 

سردمداران برای آنکه به توفان مردم گرفتار نشوند باید با امواج دریای آدمیان هماهنگ

گردند .مهار دریا غیر ممکن است کسانی که فکر می کنند مردم را با امکانات خود مهار

کرده اند دیر یا زود گم می شوند . 

 

فرمانروایان همواره سه کار مهم در برابر مردم دارند . نخست : امنیت ، دوم : آزادی و

سوم : نان . 

 

فرمانروایان نیرومند ، رایزنانی باهوش و کارآمد در کنار خود دارند .

 

بیچاره مردمی که فرمانروایانش  رایزن ! ، و رایزنانشان فرمانروا هستند . 

 

مردم به دنبال گزارش روزانه فرمانروایان نیستند! آنان دگرگونی و بهروزی زندگی

خویش را خواستارند !! . 

 

فرمانروای دانا می داند ، هیچ ندایی با کُشتن خفه نمی شود .

 

فرمانروای دانا ، زخم خورده را بر هیچ کار دیوانی نمی گمارد .

 

خواست فرمانروا باید هم آهنگ با مردم باشد پیشداری او  به نابودی اش می انجامد .

 

فرمانروای اندرزگو شایسته فرمانروای نیست تنها آنانی شایسته اند که اهل کارند .

 

همواره سودجویان خود را نگهبانان راستین فرمانروا می دانند . حال آنکه فرمانروای

پاکزاد ، به شمار مردم خویش پاسبان دارد .  

 

وقتی دیوانسالاران از نزدیکان فرمانروایان شدند دیگر امیدی به رشد کشور نیست .

 

بیچاره مردمی که فرمانروایانشان ، شاگردان رسانه ها باشند .

 

فرمانروایان تنها پاسخگوی زمان حال خویش نیستند آنها به گذشتگان و آیندگان نیز

پاسخگویند . 

 

فرمانروای شایسته به فکر انتقام از مردم خویش نیست .

 

فرمانروایان هیچگاه نباید از بار کاری که بر دوش گرفته اند شانه خالی کنند اگر هم

اشتباهی رخ نموده با دلیری آن را بازگویند  .

 

فرمانروایی که نتواند جلوی بیداد بزهکاران و چپاولگران را بگیرد شایستگی گرداندن

کشور را ندارد . 

 

فرمانروا در برکناری کارمند نابکار زمانی را نباید از دست دهد چون سیاهی کار بزهکار

در دید مردم خیلی زود دامن او را نیز خواهد گرفت . 

 

به حال سرزمینی که روشنفکرش ، حرف فرمانروایان تمامیت خواه را تکرار می کند باید

گریست . 


بی شرم ترین فرامانروایان آنهایی هستند که ناکارامدی و اشتباهات خود را به مردم

نسبت می دهند . 

 

فرمانروایان بی خرد ، مردم را شاگرد خویش می پندارند .

 

پادشاهی که مردمش از او فروتر بنشینند در فزونی و برتری نیست او در ته چاه کبر و

خود بینی فرو افتاده است . 

 

یکی از بزرگترین خوشبختی ها ، خدمت بیشتر به مردم است .

 

میرآب ، به اندازه دهد ، همه دشت سبز خواهد بود .

 

"ماخذ : کتاب آرمان نامه"

دموکراسی

ملت گرائی(مصدق)

ملت گرائی


مي گويند زماني که قرار بود دادگاه لاهه براي رسيدگي به دعاوي انگليس در

ماجراي ملي شدن صنعت نفت تشکيل شود ، دکتر مصدق با هيات همراه زودتر از

موقع به محل رفت . در حالي که پيشاپيش جاي نشستن همه ي شرکت کنندگان

تعيين شده بود ، دکتر مصدق رفت و به نمايندگي هيات ايران روي صندلي

نماينده انگلستان نشست .

قبل از شروع جلسه ، يکي دو بار به دکتر مصدق گفتند که اينجا براي نماينده

هيات انگليسي در نظر گرفته شده و جاي شما آن جاست ، اما پيرمرد توجهي

نكرد و روي همان صندلي نشست ..

جلسه داشت شروع مي شد و نماينده هيات انگليس روبروي دکتر مصدق منتظر

ايستاده بود تا بلکه بلند شود و روي صندلي خويش بنشيند ، اما پيرمرد

اصلاً نگاهش هم نمي کرد .

جلسه شروع شد و قاضي رسيدگي کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جاي

نماينده انگلستان نشسته ايد ، جاي شما آن جاست .

کم کم ماجرا داشت پيچيده مي شد و بيخ پيدا ميكرد که مصدق بالاخره به صدا

در آمد و گفت :

شما فكر مي کنيد نمي دانيم صندلي ما کجاست و صندلي نماينده هيات انگليس

کدام است ؟

نه جناب رييس ، خوب مي دانيم جايمان کدام است ..

اما علت اينكه چند دقيقه اي روي صندلي دوستان نشستم به خاطر اين بود تا

دوستان بدانند برجاي ديگران نشستن يعني چه ؟

او اضافه کرد که سال هاي سال است دولت انگلستان در سرزمين ما خيمه زده و

کم کم يادشان رفته که جايشان اين جا نيست و ايران سرزمين آبا و اجدادي

 ماست نه سرزمين آنان ...

سكوتي عميق فضاي دادگاه را احاطه كرده بود و دكتر مصدق بعد از پايان

 سخنانش كمي سكوت كرد و آرام بلند شد و به روي صندلي خويش قرار گرفت.

با همين ابتکار و حرکت عجيب بود که تا انتهاي نشست ، فضاي جلسه تحت

تاثير مستقيم اين رفتار پيرمرد قرار گرفته بود و در نهايت نيز انگلستان

محکوم شد .کاش اینروزها هم مردانی مانند مصدق بودند افسوس و بسی افسوس....

شاملو



تا شکوفه‌ی سُرخ يک پيراهن
به آیدا
۱۳۴۳


سنگ می‌کشم بر دوش،
سنگِ الفاظ
سنگِ قوافی را.
و از عرق‌ریزانِ غروب، که شب را
در گودِ تاریک‌اش
می‌کند بیدار،
و قیراندود می‌شود رنگ
در نابیناییِ تابوت،
و بی‌نفس می‌ماند آهنگ
از هراسِ انفجارِ سکوت،
من کار می‌کنم
کار می‌کنم
کار
و از سنگِ الفاظ
بر می‌افرازم
استوار
دیوار،
تا بامِ شعرم را بر آن نهم
تا در آن بنشینم
در آن زندانی شوم... 
من چنین‌ام. احمقم شاید!
که می‌داند
که من باید
سنگ‌های زندانم را به دوش کشم
به‌سانِ فرزندِ مریم که صلیبش را،
و نه به‌سانِ شما
که دسته‌ی شلاقِ دژخیمِتان را می‌تراشید
از استخوانِ برادرِتان
و رشته‌ی تازیانه‌ی جلادِتان را می‌بافید
از گیسوانِ خواهرِتان
و نگین به دسته‌ی شلاقِ خودکامگان می‌نشانید
از دندان‌های شکسته‌ی پدرِتان! 
و من سنگ‌های گرانِ قوافی را بر دوش می‌برم
و در زندانِ شعر
محبوس می‌کنم خود را
به‌سانِ تصویری که در چارچوبش
  در زندانِ قابش. 
و ای بسا که
تصویری کودن
از انسانی ناپخته:
از منِ سالیانِ گذشته
گم‌گشته
که نگاهِ خُردسالِ مرا دارد
در چشمانش،
و منِ کهنه‌تر به جا نهاده است
تبسمِ خود را
بر لبانش،
و نگاهِ امروزِ من بر آن چنان است
که پشیمانی
به گناهانش! 
تصویری بی‌شباهت
که اگر فراموش می‌کرد لبخندش را
و اگر کاویده می‌شد گونه‌هایش
به جُست‌وجوی زندگی
و اگر شیار برمی‌داشت پیشانی‌اش
از عبورِ زمان‌های زنجیرشده با زنجیرِ بردگی
می‌شد من! 
می‌شد من
عیناً!
می‌شد من که سنگ‌های زندانم را بر دوش
می‌کشم خاموش،
و محبوس می‌کنم تلاشِ روحم را
در چاردیوارِ الفاظی که
می‌ترکد سکوتِشان
در خلاءِ آهنگ‌ها
که می‌کاود بی‌نگاه چشمِشان
  در کویرِ رنگ‌ها... 
می‌شد من
عیناً! 
می‌شد من که لبخنده‌ام را از یاد برده‌ام،
و اینک گونه‌ام...
و اینک پیشانی‌ام... 
چنین‌ام من
ــ زندانیِ دیوارهای خوش‌آهنگِ الفاظِ بی‌زبان ــ. 
چنین‌ام من!
تصویرم را در قابش محبوس کرده‌ام
و نامم را در شعرم
و پایم را در زنجیرِ زنم
و فردایم را در خویشتنِ فرزندم
و دلم را در چنگِ شما... 
در چنگِ هم‌تلاشیِ با شما
که خونِ گرمِتان را
به سربازانِ جوخه‌ی اعدام
می‌نوشانید
که از سرما می‌لرزند
و نگاهِشان
  انجمادِ یک حماقت است. 
شما
که در تلاشِ شکستنِ دیوارهای دخمه‌ی اکنونِ خویش‌اید
و تکیه می‌دهید از سرِ اطمینان
بر آرنج
مِجریِ عاجِ جمجمه‌تان را
و از دریچه‌ی رنج
چشم‌اندازِ طعمِ کاخِ روشنِ فرداتان را
در مذاقِ حماسه‌ی تلاشِتان مزمزه می‌کنید. 
شما... 
و من... 
شما و من
و نه آن دیگران که می‌سازند 
دشنه
برای جگرِشان
زندان
برای پیکرِشان
رشته
  برای گردنِشان. 
و نه آن دیگرتران
که کوره‌ی دژخیمِ شما را می‌تابانند
با هیمه‌ی باغِ من
و نانِ جلادِ مرا برشته می‌کنند
در خاکسترِ زاد و رودِ شما. 
و فردا که فروشدم در خاکِ خون‌آلودِ تب‌دار،
تصویرِ مرا به زیر آرید از دیوار
از دیوارِ خانه‌ام. 
تصویری کودن را که می‌خندد
در تاریکی‌ها و در شکست‌ها
به زنجیرها و به دست‌ها. 
و بگوییدش:
«تصویرِ بی‌شباهت!
به چه خندیده‌ای؟»
و بیاویزیدش
دیگربار
واژگونه
رو به دیوار! 
و من همچنان می‌روم
با شما و برای شما
ــ برای شما که این‌گونه دوستارِتان هستم. ــ 
و آینده‌ام را چون گذشته می‌روم سنگ بردوش:
سنگِ الفاظ
سنگِ قوافی،
تا زندانی بسازم و در آن محبوس بمانم:
زندانِ دوست‌داشتن. 
دوست‌داشتنِ مردان
و زنان 
دوست‌داشتنِ نی‌لبک‌ها
سگ‌ها
و چوپانان
دوست‌داشتنِ چشم‌به‌راهی،
و ضرب‌ْانگشتِ بلورِ باران
  بر شیشه‌ی پنجره 
دوست‌داشتنِ کارخانه‌ها
مشت‌ها
  تفنگ‌ها 
دوست‌داشتنِ نقشه‌ی یابو
با مدارِ دنده‌هایش
با کوه‌های خاصره‌اش،
و شطِ تازیانه
با آبِ سُرخ‌اش 
دوست‌داشتنِ اشکِ تو
  بر گونه‌ی من 
و سُرورِ من
  بر لبخندِ تو 
دوست‌داشتنِ شوکه‌ها
گزنه‌ها و آویشنِ وحشی،
و خونِ سبزِ کلروفیل
بر زخمِ برگِ لگد شده 
دوست‌داشتنِ بلوغِ شهر
و عشق‌اش 
دوست‌داشتنِ سایه‌ی دیوارِ تابستان
و زانوهای بی‌کاری
  در بغل 
دوست‌داشتنِ جقه
وقتی که با آن غبار از کفش بسترند
و کلاه‌ْخود
وقتی که در آن دستمال بشویند 
دوست‌داشتنِ شالی‌زارها
پاها و
زالوها 
دوست‌داشتنِ پیر‌یِ سگ‌ها
و التماسِ نگاهِشان
و درگاهِ دکه‌ی قصابان،
تیپا خوردن
و بر ساحلِ دورافتاده‌ی استخوان
از عطشِ گرسنگی
  مردن 
دوست‌داشتنِ غروب
با شنگرفِ ابرهایش،
و بوی رمه در کوچه‌های بید 
دوست‌داشتنِ کارگاهِ قالی‌بافی
زمزمه‌ی خاموشِ رنگ‌ها
تپشِ خونِ پشم در رگ‌های گره
و جان‌های نازنینِ انگشت
که پامال می‌شوند 
دوست‌داشتنِ پاییز
با سرب‌ْرنگیِ آسمانش 
دوست‌داشتنِ زنانِ پیاده‌رو
خانه‌شان
عشقِشان
شرمِشان 
دوست‌داشتنِ کینه‌ها
دشنه‌ها
  و فرداها 
دوست‌داشتنِ شتابِ بشکه‌های خالیِ تُندر
بر شیبِ سنگ‌فرشِ آسمان 
دوست‌داشتنِ بوی شورِ آسمانِ بندر
پروازِ اردک‌ها
فانوسِ قایق‌ها
و بلورِ سبزرنگِ موج
با چشمانِ شب‌ْچراغش 
دوست‌داشتنِ درو
و داس‌های زمزمه 
دوست‌داشتنِ فریادهای دیگر 
دوست‌داشتنِ لاشه‌ی گوسفند
بر قناره‌ی مردکِ گوشت‌فروش
که بی‌خریدار می‌ماند
می‌گندد
  می‌پوسد 
دوست‌داشتنِ قرمزیِ ماهی‌ها
در حوضِ کاشی 
دوست‌داشتنِ شتاب
و تأمل 
دوست‌داشتنِ مردم
که می‌میرند
آب می‌شوند
و در خاکِ خشکِ بی‌روح
دسته‌دسته
گروه‌گروه
انبوه‌انبوه
فرومی‌روند
فرومی‌روند و
فرو
  می‌روند 
دوست‌داشتنِ سکوت و زمزمه و فریاد 
دوست‌داشتنِ زندانِ شعر
با زنجیرهای گران‌اش:
ــ زنجیرِ الفاظ
  زنجیرِ قوافی... 
و من همچنان می‌روم:
در زندانی که با خویش
در زنجیری که با پای
در شتابی که با چشم
در یقینی که با فتحِ من می‌رود دوش‌بادوش
از غنچه‌ی لبخندِ تصویرِ کودنی که بر دیوارِ دیروز
تا شکوفه‌ی سُرخِ یک پیراهن
بر بوته‌ی یک اعدام:
تا فردا! 
چنین‌ام من:
قلعه‌نشینِ حماسه‌های پُر از تکبر
سم‌ْضربه‌ی پُرغرورِ اسبِ وحشیِ خشم
بر سنگ‌فرش‌ِکوچه‌ی تقدیر
کلمه‌ی وزشی
در توفانِ سرودِ بزرگِ یک تاریخ
محبوسی
در زندانِ یک کینه
برقی
در دشنه‌ی یک انتقام
و شکوفه‌ی سُرخِ پیراهنی
در کنارِ راهِ فردای بردگانِ امروز.






درود بر همه ی سروران و بزرگان دوستان یارانی که این

تارنگار را با دیدگاه های زیبایشان به سخن مهر اذین می کنند،

چنی تن از دوستان از بنده دلخور شده که چرا در تارنگارشان که

در مورد دین و پرسش های دینیست شرکت نمی کنم ، قبل هم

اشاره کرده بودم و در کنار ستون تارنگار نیز درج کرده ام که بنده انسان

دینی نیستم و هیچ رای و دیدگاهی پیرامون دین ندارم ، بنده دوستدار ایران 

سرافرازم هستم و تاریخ ان را پی می گیرم ان هم تاریخ شکوهمند و دادگر

کوروش بزرگ را ، و هیچ دیدگاهی پیرامون پرسش های جاری در مورد موارد دینی ندارم ،

برای همه ی انسان ها ارزوی سلامت و شادابی را از خداوند جان و خرد خواهانم.

دیدگاه مولانا در مورد اجبار در حجاب


مولانا می گوید:هر چند که زن را امر کنی که پنهان شو، او را دغدغه خود را نمودن بیشتر

شود و نیز خلق را از نهان شدن او رغبت به وی بیش گردد. پس تو نشسته ای و رغبت را 

از دو طرف زیادت کنی و می پنداری که اصلاح می کنی؟آن،خود،عین فساد است. اگر او را 

گوهری باشد که نخواهد که فعل بد کند،اگر منع کنی یا نکنی، او بر طبع نیک و سرشت پاک  

خود خواهد رفت.و اگر به عکس این باشد، باز همچنان بر طریق خود خواهد رفتن. منع،جز 

رغبت را افزون نمی کند

تخت جمشید

تخت جمشید در میان ۱۲ شهر شگفت انگیز تاریخ 

مجله بین المللی "National Geographic" مشهورترین و از فعالترین نشریه های دنیاست که از ۱۲۵ سال پیش تاکنون مطالبی درباره مسائل مرتبط با جغرافیا و علوم طبیعی جهان منشر کرده است. این مجله اخیرا فهرستی از ۱۲ شهر باستانی و شگفت انگیز جهان منتشر کرده که شهر پرسپولیس یا تخت جمشید به عنوان یک از شهرهای حیرت انگیز دنیای باستان انتخاب شده است.

یکی از نکات قابل توجه این نشریه استفاده از دانشمندان علم جغرافیا برای تهیه گزارش ها و استفاده از عکاس های حرفه ای آرشیوی ویژه خود است. با هم مروری بر شهرهای شگفت انگیز دنیای باستان می اندازیم:

 

1. تخت جمشید در ایران

شهر باستانی تخت جمشید یکی از چهار پایتخت امپراطوری سرزمینی بود که بعدها به نام "ایران" نامیده شد. کار ساخت آن از حوالی سال های ۵۲۰ قبل از میلاد آغاز و به نمادی از ثروت و جلال و بزرگی امپراطوری ایران باستان تبدیل شد. معماری فوق العاده این شهر باستانی زبانزد مورخین دنیاست و در ساخت آن از نقره و طلا نیز استفاده شده بود و در گوشه و کنار تخت جمشید حجاری های پیکره های انسانی به چشم می خورد. ساخت تخت جمشید در دوران شکوفایی امپراطوری هخامنشی و به فرمان داریوش بزرگ آغاز شد. این امپراطوری از ۵۵۰ تا ۳۳۰ پیش از میلاد حکمروایی کرد تا اینکه با حمله اسکندر مقدونی از هم فرو پاشید و تخت جمشید در آتش سوخت

 

2- پترا در اردن

با دقت به عکس و مقایسه فردی که در دهانه معبد پترا ایستاده می توان به عظمت و وسعت این شهر باستانی پی برد. این شهر سالیان سال زیر شن های صحرا مدفون شده بود. تاریخ ساخت آن به قرن دوم میلادی و به دست مردمان "انباط" ساخته شده است. این مکان امروزه یکی از اماکن گردشگری اردن است.

 

3- ماچو پیچو در پرو

از زمان کشف شهر "ماچو پیچو" یکصد سال می گذرد اما تاکنون باستان شناسان نتواسته اند کشف کنند که کاربرد این شهر باستانی متعلق به سلسله "اینکاها" چه بوده است. اینکاها دارای سیستم خاصی از نگارش بوده اند اما هیچ متنی از آنها به جای نمانده است. این شهر در ارتفاع دو هزار و ۵۰۰ متری از سطح دریا ساخته شده و اغلب اوقات از آن به‌ عنوان "شهر گمشده اینکاها" یاد می‌شود. ماچو پیچو احتمالا شناخته شده‌ترین نماد امپراتوری اینکاها است. این شهر در حدود سال ۱۴۵۰ میلادی ساخته‌ شده و صدها سال پیش در زمان فتح اینکاها توسط اسپانیایی‌ها متروک شده‌ است.

 

4- پلانگ در مکزیک

در جنوب شرقی مکزیک و گواتمالا "مایاها" شروع به ساختن شهری بزرگ از سه هزار سال پیش در دل جنگل های استوایی کردند. حاکمان آنها در این نواحی عبادتگاه های هرمی شکل، قصرها، بازار و میدان های تجارتی زیبایی ساختند. آموزش هنر و تجارت رونق پیدا کرد و نویسندگان با استفاده از عکس‌ها و نقش‌های سمبلیک، یک سیستم نوشتاری ایجاد کردند. ریاضیدانان و ستاره شناسان مایا بسیار متخصص بودند. مشهور است در معابد مایاها انسان ها را برای خدای خورشید قربانی می کردند.

 

5- تروآ در ترکیه

درباره هیچ شهری در تاریخ همچون تروا این همه افسانه و داستانهای رازآلود وجود ندارد. هومر، این شهر را در شمال غربی ترکیه کنونی ذکر کرده و کشفیات باستان شناسی در سال ۱۸۷۱ از وجود شهری باستانی در این منطقه پرده برداشت. تروآ مهاجرنشینی یونانی بود که در محل آناتولی واقع بود. در آن سال "هانریش شلیمان" باستان شناس آلمانی شروع به کشفیاتی در منطقه کرد. این شهر حدوداً پنج هزار سال پیش ساخته شده ولی برخی از باستان شناسان شک دارند که کشفیات سلیمان همان شهر باستانی تروآ باشد.

 

6- موهنجو دارو در پاکستان

شهر باستانی "مونجو دارو" مربوط به تمدن ایندوهای باستان است که به کلی تا سال ۱۹۲۱ میلادی ناشناخته باقی مانده بود، اما تحقیقات باستان شناسی در منطقه باعث کشف این شهر و شهر باستانی "هاراپا" شد. این شهر حدود چهار و ۵۰۰ سال پیش ساخته شد و در آن زمان منطقه ای بسیار حاصل خیر و پر آب بود. با این وجود به علت شرایط ناامن سیاسی در پاکستان هنوز امکان ادامه کشفیات و تحقیقات باستان شناسی برای روشن شدن رموز شهر امکان پذیر نیست.

 

7- پالمیرا در سوریه

شهر باستانی "پالمیر" یا "تادمور" قدمتی حدوداً چهار هزار ساله دارد اما اهمیت آن به سالهای ۳۰۰ قبل از میلاد بر می گردد که به عنوان قطب تجاری شناخته می شد و مرکزی بود برای انتقال کالاهای بازرگانی ایران باستان و شهرهای بین النهرین. این شهر موقعیت استراتژیک برای رومیان داشت که توانسته بودند در قرن اول میلادی شهر را تصرف کنند. اوج شکوفایی این شهر در زمان سلطنت "زنوبی" بود.

 

8- تانیس در مصر

شهر باستانی "تانیس" در زمان خود یکی از بزرگترین و ثروتمندترین شهرهای دنیای باستان بوده است. مرکز سلطنت "توتانخامون" پادشاه مصر و پایتخت سیاسی امپراطوری فراعنه محسوب می شده است. این شهر همچنان شهری استراتژیک و اقتصادی بود تا اینکه در قرن ششم میلادی سیلاب دریاچه ای نزدیک آن ساکنین آن را تهدید کرد. پس این شهر خالی از مردمان شد و ساکنانش شهر تنیس را در نزدیکی آن ساختند و در آن مستقر شدند

 

9- گریت اینکلوژر در زیمباوه

ملکه باستانی سبا بلقیس در این شهر باستانی مستقر بوده و یکی از مهمترین کشفیات باستان شناسی در قاره آفریقا محسوب می شود. هنوز مشخص نیست دقیقاً چه زمانی و برای چه هدفی این شهر ساخته شده اما به نظر می رسد "شونا" بنیانگذار امپراطوری "بانتو" در حوالی سالهای ۱۲۵۰ میلادی آن را ساخته باشد. معنای این شهر "دیوار یا حصار بزرگ" است. این شهر کاربرد آیینی داشته است و شهری مقدس شناخته می شد.

  

10- نمرود در عراق

این شهر به عنوان پایتخت امپراطوری آشوریان در شمال عراق قرار داشت و نام آن با بی رحمی و قساوت عجین شده بود. آشوریان این شهر را در قرن ۱۴ قبل از میلاد ساختند و برای هزاران سال یکی از شهرهای مهم خاورمیانه باستان شناخته می شد. اهمیت این شهر در سال ۶۱۲ قبل از میلاد زمانی که دیگر شهر مهم آشوری ها به نام "نینوا" بدست بابلیان افتاد بسیار کم شد.

 

11- استون هنج در انگلیس

قرن هاست که چرایی ساخت این شهر در جنوب انگلیس و کاربرد دقیق آن یکی از جوابهای بی پاسخ باستان شناسان باقی مانده است. سازندگان استون هنج، از سال ۳۱۰۰ پیش از میلاد، سنگهای این بنا را به شکل چند دایره تو در تو، در مکان فعلی آن کار گذاشتند. احتمالاً از این دایره‌های سنگی برای مشاهده حرکات خورشید، ماه و ستارگان که در آن زمان طی مراسم مذهبی مورد پرستش قرار می‌گرفتند، استفاده می‌شده‌ است. سنگهایی شبیه به آنچه که در این بنا به کار رفته، در مناطق دیگر مانند کارناک فرانسه و نیوگرنج ایرلند، یافت شده‌ است

 

12- میزاورد در آمریکا

شهر باستانی میزاورد در ایالت کلرادوی آمریکا قرار دارد. این شهر یکی از معدود باقی مانده های ساکنین بومی سرخ پوست قاره آمریکاست. این شهر توسط مردم کشاورز "پیئوبلوین" در بین سال های ۵۵۰ تا ۱۳۰۰ میلادی ساخته شده است.

به روایت از تارنمای : پرشین استار

ده فرمان

در روزگاران قدیم انسانها بسیار به هم ظلم کردند و سیاهی

 و تباهی به نهایت خود رسید.

تا اینکه کتیبه ای از سوی پروردگارشان بر آنان نازل شد !

 

ده فرمان :

هیچ انسانی ، انسان دیگر را نکُشد .

هیچ انسانی ، به انسان دیگر تجاوز نکند .

هیچ انسانی ، به انسان دیگر دروغ نگوید .

هیچ انسانی ، به انسان دیگر تهمت نزند .

هیچ انسانی ، از انسان دیگر غیبت نکند .

هیچ انسانی ، مال انسان دیگر را نخورد .

هیچ انسانی ، به انسان دیگر زور نگوید .

هیچ انسانی ، بر انسان دیگر برتری نجوید .

هیچ انسانی ، در کار انسان دیگر تجسس نکند .

هیچ انسانی ، انسان دیگر را نپرستد !

 

پس از آن

سالیان سختی بر شیطان و همدستانش گذشت ،

تا اینکه روزی شیطان ، چاره ای اندیشید .

او گفت :

ای دوستان ، کلمه ای یافته ام که بسیار از او بیزارم

اما

به زودی با افزودن تنها همین یک کلمه به ده فرمان ،

 همه چیز را به سود خودمان ، تغییر خواهم داد

و ده فرمان چنین شد :

هیچ انسانی ، انسان  مؤمن دیگر را نکُشد 

هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر تجاوز نکند 

هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر دروغ نگوید 

هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر تهمت نزند 

هیچ انسانی ، از انسان مؤمن دیگر غیبت نکند 

هیچ انسانی ، مال انسان مؤمن دیگر را نخورد 

هیچ انسانی ، به انسان مؤمن  دیگر زور نگوید 

هیچ انسانی ، بر انسان مؤمن دیگر برتری نجوید 

هیچ انسانی ، در کار انسان مؤمن دیگر تجسس نکند 

هیچ انسانی ، انسان دیگر را نپرستد ! مگر اینکه بسیار

مؤمن باشد 

بهترین دین کدام است؟

لئوناردو باف يک پژوهشگر ديني معروف در برزيل است. متن زير، نوشته اوست:

در ميزگردي که درباره «دين و آزادي» برپا شده بود و دالايي‌لاما هم در آن

حضور داشت، من با کنجکاوي، و البته کمي بدجنسي، از او پرسيدم: عالي جناب،

بهترين دين کدام است؟

خودم فکر کردم که او لابد خواهد گفت: «بودايي» يا «اديان شرقي که خيلي

قديمي‌تر از مسيحيت هستند.»

دالايي‌لاما کمي درنگ کرد، لبخندي زد و به چشمان من خيره شد ... و آنگاه گفت:

«بهترين دين، آن است که از شما آدم بهتري بسازد.»

من که از چنين پاسخ خردمندانه‌اي شرمنده شده بودم، پرسيدم:

آنچه مرا انسان بهتري مي‌سازد چيست؟

او پاسخ داد:

«هر چيز که شما را دل‌رحم‌تر، فهميده‌تر، مستقل‌تر، بي‌طرف‌تر،

بامحبت‌تر، انسان دوست‌تر، با مسئوليت‌تر و اخلاقي‌تر سازد. ديني که اين

کار را براي شما بکند، بهترين دين است»

من لحظه‌اي ساکت ماندم و به حرف‌هاي خردمندانة او انديشيدم. به نظر من

پيامي که در پشت حرف‌هاي او قرار دارد چنين است:

دوست من! اين که تو به چه ديني اعتقاد داري و يا اين که اصلاً به هيچ

ديني اعتقاد نداري، براي من اهميت ندارد. آنچه براي من اهميت دارد، رفتار

تو در خانه، در خانواده، در محل کار، در جامعه و در کلّ جهان است.

به ياد داشته باش، عالم هستي بازتاب اعمال و افکار ماست.

قانون عمل و عکس‌العمل فقط منحصر به فيزيک نيست. در روابط انساني هم صادق است.

اگر خوبي کني، خوبي مي‌بيني،

و اگر بدي کني، بدي.

هميشه چيزهايي را به دست خواهي آورد که براي ديگران نيز همان‌ها را آرزو کني.

شاد بودن، هدف نيست. يک انتخاب است.

«هيچ ديني بالاتر از حقيقت وجود ندارد.»

شیوانا

بچه ای نزد شیوانا رفت (در تاریخ مشرق زمین شیوانا کشاورزی بود که او را استاد عشق و معرفت و دانایی می دانستند) و گفت : "مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید."

شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دختر خردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودند و کاهن معبد نیز با غرور و خونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود.

شیوانا به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد.

شیوانا از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند؟
زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد.

شیوانا تبسمی کرد و گفت : "اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چون تصمیم به هلاكش گرفته ای!"
"عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای آن کاهن دخترت را قربانی کنی هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطر سرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد!"

زن اندکی مکث کرد. سپس دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه در حالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید.
اما هیچ اثری از آن کاهن معبد نبود!
می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!

هیچ چیز از این ویرانگرتر نیست كه متوجه شویم كسی كه به آن اعتماد داشته ایم عمری فریبمان داده است ...
در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی‌ است و تنها یک گناه و آن جهل است.
به امید آنکه فریب خورده روزگار نباشیم و عملکردمان از روی آگاهی و گواه عقل باشد.

جدی جدی دارن عوضش می کننا.

جدی جدی دارن عوضش می کننا. دست رو دست نذارین


با سلام دوستان محترم و عزیز تعداد رأی‌ها به شکلی تغییر کرده

که سهم 


"persianGulf" به ۶۰ درصد نزدیک شده و به این معنی‌ است که

گوگل به

زودی مجبور خواهد شد اسم "Arabian Gulf" را انتخاب کند. من

این ایمیل

را برای ۱۵۰ نفر فرستاده‌ام. اگر هر نفر شما آن را به ده نفر جدید

بفرستید

، و این کار ۳ دفعه تکرار بشود ، تعداد رأی‌ها از یک میلیون

می‌گذرد. لطف

کنید به خاطر خودمان و نسل‌های آینده کوتاهی‌ نکنیم. با سپاس. 


- به خدا 30 ثانیه هم طول نمیکشه یه زور دیگه بزنین تموم میشه

خوبه بدونید که شرکت گوگل مجبوره به هر درخواستی که به طور

همزمان از طرف 5000 نفر و یا

هر ارگان معتبر و ثبت شده ای ، بابت به رای گذاری یک قانون ،

نام ، تعریف و . . . احترام بذاره 


پس رو این لینک کلیک کنید و رای بدید


http://www.persianorarabiangulf.com/index.php

بعدش این پیغام رو به هر کسی که میتونید فورواردش کنید


سخنان زیبا از کوروش کبیر

دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.

خداوندا دستهایم خالی است ودلم غرق در آرزوها -یا به قدرت بیکرانت دستانم را توانا گردان یا

دلم را ازآرزوهای دست نیافتنی خالی کن.

اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.

آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .

وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و

عملکرد شما

سخت کوشی هرگز کسی را نکشته است، نگرانی از آن است که انسان را از بین می برد.

اگر همان کاری را انجام دهید که همیشه انجام می دادید، همان نتیجه ای را می گیرید که

همیشه می گرفتید .


افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.

پیش از آنکه پاسخی بدهی با یک نفر مشورت کن ولی پیش از آنکه تصمیم بگیری با چند نفر.

کار بزرگ وجود ندارد، به شرطی که آن را به کارهای کوچکتر تقسیم کنیم .

کارتان را آغاز کنید، توانایی انجامش بدنبال می آید .

انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .

همواره بیاد داشته باشید آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد.

تنها راهی که به شکست می انجامد، تلاش نکردن است .

دشوارترین قدم، همان قدم اول است .

عمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید .

آفتاب به گیاهی حرارت می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد .

وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمی دهد، بخاطر این است که شما چیز زیادی از آن نخواسته

اید .


من یاور یقین و عدالتم من زندگی ها خواهم ساخت، من خوشی های بسیار خواهم آورد من

ملتم را سربلند ساحت زمین خواهم کرد، زیرا شادمانی او شادمانی من است.


منبع :www.vatanfa.com