پیشکش به پسرم و همه کودکان این سرزمین...

 

 

عباس یمینی شریف

یکی از چامه سرایان و نویسندگان این مرز و بوم که عمر خویش را در راه داستان نویسی و سرایش شعر کودکان این سرزمین سپری نمود تا نامی جاویدان و ماندگار از خویش در ذهن کودکان، بویژه کودکان دهه ۶۰ برجای بگذارد؛ " عباس یمینی شریف " است که مجله و نشریه " کیهان بچه ها " دستاورد تلاش های اوست.

در این جا شعر زیبای " فرزندان ایران " را پیشکش همه کودکان این سرزمین می کنم.

 ما گلهای خندانیم         

 فرزندان ایرانـــیــــم

ما سرزمین خود را       

مانند جان می دانیم

ما باید دانا باشیم          

هشیار و بینا باشیم

از بهر حفظ ایران

باید توانا باشیم

آباد باش ای ایران

آزاد باش ای ایران

از ما فرزندان خود

دلشاد باش ای ایران

یاد و نامش گرامی باد.

زبان و ادب پارسي را پاس بداريم ... بيمار شده است!

 

روز ملي زبان پارسي

به بهانه ۷ دي ماه؛ روز ملي زبان پارسي

زبان و گویش هر سرزمین؛  هویت، کیستی و تبارمندی هر چبیره و جامعه را شکل می دهد و آن را ازدیگر ملل متمایز وجدا می سازد و بدین گونه مورد شناسایی قرار می گیرند.

در این میان، ایران، سرزمین آداب و فرهنگ های پربار و غنی ریشه دوانده در ژرفای دوات علم و دانش و عشق و دلدادگی؛ اندیشمندان،نویسندگان،شاعران و چامه سرایان بسیاری را در گاهواره ورجاوند خود پرورانده است، آنگونه که مهد بردمیدن شیرین و فرهادها، خسرو و شیرین ها، بیژن و منیژه ها و لیلی و مجنون ها و بسیاری دیگر که برخاسته از اندیشه های بهی و پاک آفریدگاران نیک اندیش این سامان بوده است.

یکی از آن هزاران به اندیش نیکو سخن نورافکن زبان پارسی؛ فردوسی توسی است که با عشق به میهن و با رنجی سی ساله، واژگان زرین پارسی را اززبان تهمتن ها ،گردآفریدها و دیگر پهلوانان این سرزمین جاری و ساری ساخت تا بدین باورمندی رسد که زبان پارسی را به چنان چکاد و قله ای از سرفرازی و بزرگی رسانده که از هر آسیب و گزندی بدور است و این گونه بود تا در زیرسایه شاهنامه، لقب و فرنام پدرزبان پارسی را برای خود ثبت و نگارش نماید.

اکنون در هزاره سوم و سده بیست و یک، زمانه ای که فن آوریهای گوناگون با چنان سرعت و شتابی دردالان زمان در حال گذشتن هستند و دگرگونی های شکل گرفته در گذر زمان هماره بسوی پیشرفت و کمال بوده تا به سر منزل هدف برسند، زبان وادبیات هر چبیره و جامعه نیز ازاین گونه ها جدا نبوده و همواره در پیمودن راه در مسیر خود جریان داشته است.

دریغ و افسوس که در این میان، زبان و ادبیات ایران ما، در بین شتاب های فزاینده فن آوری های گوناگون دچار واپس ماندگی و عقب نشینی شده تا آنجا که دیگر؛ دژهای استوار و سختی که ماده های نخستين آنها را سخنان فردوسی ها و دیگر سخندانان شهیر این مرز و بوم شکل می دادند دیگر کارساز و درمانگر نیست!

 دیگر آن سی سال رنج و سختی فردوسی را کسی بر نمی تابد و هر روز ضربه ای سترگ و محکم بر پیکره آن دژهای استوار با واژگانی کوچه بازاری وفرهنگ وادبیات لاتی فرود می آید.

گاه زمانی نه چندان نزدیک، تکیه سخن های بی ریشه و لات گونه در بین گروه های اجتماعی پرآسیب و خطر به ویژه معتادان، ولگردان و هنجارشکنان مرسوم بود که از دیدگاه مردم عادی و بهنجار زشت و ناپسند جلوه گری می نمود.

آن گاه که پدیده های ناهنجارگفتاری در جامعه به شکل یک چالش درآمده و با بررسی و واکاوی نشدن آنها به یک مشکل و در گامهای دیگر به شکل یک معضل و فاجعه خود را نشان می دهد، اینجاست که سخنان و واژگان بی ریشه به گستردگی یک درد در جامعه رشد و نمو پیدا می کند.

اینجاست که به شوند و علت رایج شدن ناهنجاری های گفتاری و تکرار شدن هر روز آنها، زشتی رسته ها و واژگان، خود به خود از میان رفته است.

اینجاست که اینگونه های بی ریشۀ لات گونه، کم کم در میان دختران و پسران و دانشجویان جامعه گسترده شده و به شکل یک منش و عادت گفتاری، خود را نشان داده است.

 در این میان؛ روزنامه ها و سدا و سیما نیز برای اینکه از کاروان هزلیات و چرند و پرند گویی ها عقب نمانده و واپس خورده نباشند، در برنامه های  طنز نما و سریال های خانوادگی نما، از بکارگیری واژگان و رسته های چاله میدانی و ناپسند هیچ گونه ابایی نداشته و بیش از پیش بر گستردگی و ژرف تر شدن این غده سرطانی ضد و پاد فرهنگی پافشاری می ورزند.

دریغ و درد که در جامعه و چبیره ایران امروز ما؛ پاد ارزشهای فرهنگی، ارزش به حساب آمده و واژگان پوک و بی چم و معنای دیروزمان؛ واژگان استخوان بندی شده و شکیل امروزمان شده است.

 هم میهنان ایران دوست؛

زبان مادری مان بیمار است؛ بیاییم تا هنوز زمانی مانده، زبان پارسی که همانا زبان نیاکانمان است و نیم نفسی از آن مانده را از دست این غدد سرطانی، که بر جان و ریشه گویش و زبان ما افتاده، رهایی داده و با همیاری و بهره گیری از کارشناسان و کارآزمودگان جامعه شناس، روانشناس و زبان شناس بشکلی ریشه ای بدان پرداخته و ناهنجاری های گفتاری را آسیب شناسی نماییم.

 دوستان و همراهان همیشگی؛

من و ما می توانیم با رسته ها و جستارهایی که گزینش می کنیم بهترین و شایسته ترین پیام رسان برای رهایی واژگان زیبای پارسی از ادبیات لاتی و ناهنجار گفتاری باشیم.

بیاییم گاه زمانی که به تارنگار یکدیگر سرکشی می کنیم به جای نهادن واژگانی همچون " آپم" و بسیاری دیگر از این گونه ها، واژگان زیبا و درخور فرهنگ پربارمان را بگذاریم تا بدین شکل نیز آموزشی داده باشیم.

و

 یادمان باشد که زبان و ادبیات پارسی امروز ما بیمار شده است و نیاز به تیمار و نگهداری دارد.

و باز هم؛

 یادمان باشد که میراث و یادمان مینوی ما که همانا زبان و گویش مادریمان است را برای فرزندان و دودمان هایمان به شکلی درست برجای گذاریم تا که فرداها از ما که نیاکانشان بوده ایم به نیکی یاد کنند.

 شیخ بزرگوار، سعدی شیراز چه خوش گفت:

 نام نیکی گر بماند زآدمی

 

                   به؛ کز او ماند سرای زرنگار

 

۷ دي ماه روز ملي زبان پارسي گرامي باد.


واژه نامه پارسی این جستار:

 

کیستی : هویت

تبارمندی : اصالت

چبیره: جامعه

ژرفا : عمق

چامه: شعر

ورجاوند: مقدس

بردمیدن: طلوع کردن

واژه : کلمه

چکاد:قله

فرنام : لقب

سده:قرن

دالان :تونل

فن آوری :تکنولوژی

دژ: قلعه

سترگ: سخت، محکم

شوند :علت

هزل : سخنان بیهوده و ناروا

پاد :ضد

چم :معنی

رسته :جمله

جستار :موضوع

گزینش :انتخاب

تارنگار: وبلاگ

مینوی : معنوی

 

پيشكش به مادرانه نسيم؛

 

گويند: بهشت را به بها مي بخشند نه به بهانه...

بهشت و فردوس برين نه آن بهشت و مينويي است كه در كتاب ها و نسك ها از آن ياد مي شود بلكه بهشت برين آنگاه در ذهن و انديشه نمود پيدا كرده و رُخ مي نمايد كه نگاه و ديدگاه آدمي به زندگي در پي تلاش هاي خستگي ناپذير به همراه سپاسگزاري كردن از داشته ها و ارمغان هاي خدايي و هستي بتواند بهره بردن مناسب از آنها را به همراه داشته و با اميد و توكل بر گستره روح و روان آدمي ساري و جاري مي گردد.

در اين ميان ثانيه ها، دقيقه ها،‌ساعت ها،‌روزها، هفته ها و ماه ها را با فراز و فرودهاي گوناگون روحي و جسمي پشت سر نهادي تا دفتر يادبود ذهنت نگارش يافته از روزهاي درد شيرين مادر شدن باشد.

دردي كه دستاوردش مي تواند نور و عشق و زندگي باشد و اين عشق ورزي بسته به نگاه ما به اين فرآيند و چرخه دارد...

چه بسيار كساني كه دستاورد اين درد را با افزون شدن دشواري ها و مشكلات زندگي شان برابر دانسته و اين زايش را تنها يك عملكرد روتين و تكراري همچون مادران و مادربزرگان خويش دانسته  و يك زور و ناچاري را در خود احساس مي كنند!

اكنون؛ فصل و موسمي نو در كالبد جسم و روان و انديشه نسيم گونه تو  به همراه درخششي تازه در نگاه و ديدگاه هايت گشوده شده كه اين زايش زميني مي تواند درنورديدن پلكاني از بي كران پلكان هاي هستي در راستاي رشد و بالندگي و بزرگ تر شدن تو باشد...

اكنون؛ تجربه و آزمون مادر شدن همچون اثر انگشت تنها ويژه توست و با ديگري شايد از روي شكل و ظاهر يكي باشد ولي اين كجا و آن كجا !

مادر كه مي شوي يك عشق خدايي ديگر به ديگر عشق هاي خداييت افزون مي شود...

در اين ميان تو انساني هستي كه منش و شخصيت و ارزشمندي وجوديت در ترازوي ميزان ديگران،  بسته به نگاه و كردار خودت نسبت به اين ارمغان هستي دارد.

 اين ارزشمندي نه تنها براي آمدن آن فرشته نازنين بلكه براي حكم و فرماني است كه از سوي هستي بر تو نهاده شده و اين شايستگي را داشته اي كه بهترين گزينه براي به دنيا آوردن و رشد دادن هومان پاك و نيك سرشت باشي.

همسر ازيز و مهربانم؛

دستاورد اين همه درد و سختي كشيدن ها " هومان " ازيزمان است كه در آغوش كشيده و با نگاه كردن بر چشمانمان و لبخندي بر لب،  نور خدا را بر قلب و روحمان برمي تاباند و گريه هايش جداي از دردهاي اين دوران ، گويي ثنا و سپاس او از هستي و خداوندگار است

سپاسگزار اين همه بردباري، شكيبايي و تاب آوردنت هستم.

همسرت ...

 

کوروش ، نمادی از آزادگی، بهمنشی و جوانمردی

 

يادروز كوروش بزرگ- 7 آبان ماه

سالنامه و گاهشمار هر سرزمین، یادآور رخدادهای گوناگون هر ملتی است که برگه های آن، بخشی از هویت و کیستی آن دیار را شکل داده و ورق زدن و نگریستن به برگ های آن می تواند رشادت ها، پیروزمندی ها، سربلندی ها، بالندگی و سرافرازی ها و همچنین شکست ها و شهادت ها، غم ها و شادی ها و ... را بازآفرینی و یادآوری نماید.

بی گمان یادروزها، یادمان ها، گرامیداشت ها و ... از میوه های درخت تنومند و کهنسال سالنامه ها و گاهشمارها به شمار می آیند.

در این میان؛ ایران، این سرزمین هزاره ها با کوله باری سرشار از یادبودهای گوناگون تاریخی، پشته ای سترگ برای شناسایی و شناساندن خود ساخته و پرداخته نموده تا بدین سان پویایی و زنده بودنش را در میان هزاران سرزمین پویا و برجسته به رخ کشیده و سر و گردنی چه بسا بالاتر و استوارتر از دیگران در این میانه از خود نشان دهد.

به راستی که رویدادهای گوناگون این دیار در هر دوره ای از زمان بی آنکه کسی بتواند آن ها را زدوده و حذف نماید درون گنجه و صندوقچه تاریخی این سرزمین ثبت و نگارش شده تا هر دوره برای خود شناسنامه و کارنامه ای به نسبت کارایی خویش داشته باشد و اندیشه ها را به داوری بخواند.

در برهه هایی از زمان، بسیاری از فرمانروایی ها برای نگهداری تاج و تخت و پابرجا داشتن اریکه قدرت و نیروی حباب گونه خود بی آنکه خدشه ای بر حکمرانی هاشان وارد شود ، تنها از روی ترس و نداشتن باور و پشتگرمی به داشته های خود،  برخی از برگه های گاهشمار این سرزمین را از بدنه اش جدا کرده تا که شید و نور برخی یادروزها چشمانشان را نیازاد و خواب های کابوس مانندشان را آشفته نسازد!

یکی از شاه برگ های زرین گاهشمار این سامان و دیار که هیچ گاه در اندیشه کوچک و پست کوته بینان بداندیش نگنجیده و بزرگیش همواره آزارشان داده است؛ یاد روز بزرگ مرد هنگامه ایران زمین" کورش بزرگ " است که می توان آن را ورای سالنامه ها و گاهشمارها برشمرد تا که نامش سایه ای سنگین بر سر کوچک مردان بی نام و نشان باشد.

هفتم آبان ماه روز بزرگداشت اندیشمندی بزرگ که همه ملت ها را در کرانه های گسترده حکمرانی خویش از هر آیین و نژاد و قومی ارج نهاد...

هفتم آبان ماه روز بزرگداشت آزاد مردی که آزادی اندیشه را درک کرده و در پی گسترش آن بود...

هفتم آبان ماه روز بزرگداشت انسانی که انسانیت انسانها را پاس می داشت...

هفتم آبان ماه روز بزرگداشت بزرگ مردی که استثمار و بهره کشی و برده داری را برای هیچ ملتی برنتاباند...

هفتم آبان ماه روز بزرگداشت پدر پیری بود که  پوران و فرزندان دختر را همچون پوران و فرزندان پسر ارمغانی از سوی اهورمزدا می دانست و نیایش و دعاهای داشته هایش را بجای می آورد و همزمان با دوران حکمرانی خود؛ تازیان بیابان گرد؛ فرهنگ زنده به گور کردن دختران را بخشی از فرهنگ بی فرهنگی خود می دانستند...

این روز با آنکه در سالنامه و گاهشمار امروزمان به دلایل و شوند های گوناگون! ثبت و نگارش نشده ولی در دل و اندیشه هزاران هزار مردم ایران دوست نگارش شده را پاس می داریم و تلاش بر پاسداری و پیشبرد اندیشه های والای آن بزرگ مرد را خواهیم داشت.

گاهشمار این سرزمین، هویتی است که در ذهن و اندیشه مردمش  پابرجاست...

7 آبانماه روز بزرگداشت اندیشه های کوروش بزرگ خجسته باد.

حافظ، نامي به گستره انديشه ها

 

حافظ شيراز

        در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد

                                           عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

 

 حافظ ؛ نامی به گستره یک اندیشه و اندیشه ای به  گستره یک جهان و جهانی که می تواند عشق ورزيده و عاشقی کند ...

... و چه زیبا کلام عشق از اندیشه جهان بینی حضرت حافظ تراوش کرد آنجا که گفت:

                        مرا تا عشق تعليم سخن كرد  

                                                         حديثم نكته هر محفلي بود

و يا آنجا كه مي گويد :

                    عاشقان را بر سر خود حكم نيست

                                                   هر چه فرمان تو باشد آن كنند

و اینکه حافظ همچون نوری است که سرچشمه شيد و نورش را از حضرت دوست گرفته و با غزلیاتش، دل دلداده ها را روشن کرده و تا جایی که در خرابات مغان نور خدا را دیده... آنجا كه با زبان عشق مي گويد :

                   در خرابات مغان نور خدا می بینم

                                                   این عجب بین که چه نوری زکجا می بینم

حضرت حافظ  اندیشمندی نکته بین و منتقد نيز هست که بسیاری را از زیر تیغ زبان و اندیشه اش رد می كند و هیچ گاه ریاکاران و سالوس ورزان از زبان انديشه اش پناهگاهي نداشته و چه نيك بدان ها مي گويد :

                 واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند

                                                 چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

اين گاه می بینیم که در همه زمانها؛ عشق ، نور و روشنایی و در برابرش، سیاهی ، ریاکاری و دورویی ها هماره وجود داشته ...

و در این میان چه زیبا، حافظ خطي بر همه سیاهی ها و بدی ها می کشد و مي گويد :

                             بر این رواق زبرجد نوشته اند به زر

                                                               که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند...


                     ۲۰ مهرماه؛ بزرگداشت خواجه اهل راز، حافظ شيراز خجسته باد.

جشن مهرگان ...

 

مهرگان

مهرگان؛‌ نماد مهر و دوستي و عشق ورزي است كه هر ساله ۱۰ مهرماه درب خانه مان را مي كوبد ولي دريغ كه زنگ بيشتر خانه ها براي گشودن اين درب خاموش است...

مهرگان؛ نامي كه در گاهشمار سرزمينمان نيست ولي مي توانيم نامش را با مهرمان پيوند داده و در گوشه اي از ذهن و انديشه مان برچسب كنيم...

  مهرگان، پیام آور پایان گرمای تابستان و نوید بخش هوای معتدل پاییزی است. این روز، روزِ فرشته مهر است که در اوستا، میترا به معنای نور خورشید و عهد و پیمان نامیده می شود.

بیاییم اگر این آیین های نیکو را آنگونه كه بايد؛ يه جا نمی آوریم تلاش كنيم در اندیشه و منش و کردارهایمان مهرگانی باشیم.

در اينجا چامه اي از رودكي به فراخور روز مهرگان پيشكش دوستان مي كنم:

ملکا جشن مهرگان آمد                جشن شاهان و خسروان آمد

جز به جای ملحم و خرگاه              بدل باغ و بوستان آمد

مورد به جای سوسن آمد باز         می به جای ارغوان آمد

تو جوانمرد و دولت تو جوان            می به بخت تو جوان آمد

 

مهرگان بر همه ايران دوستان شاد و خجسته باد.

 

شعر و ادب پارسي، برگي زرين نشسته بر انديشه ايراني...

 

ايران؛‌ اين سرزمين پير و كهنسال و ريشه دوانده در قلب زمان داشته هاي بسيار و گوناگوني براي شناخته شدن در اين گوي خاكي داشته و هر كدام براي خود شناسنامه، پيشينه و ردپايي دارند كه از اين ميان يكي از هزاران گوهري كه ايران و پوران و فرزندانش را به شكلي ويژه، برجسته و ساخته و پرداخته كرده، دارا بودن گوهر و سرشت چامه سرايي و شعر خواني است كه در لايه لايه هاي زيرين فرهنگ و ادب اين مرز و بوم رخنه كرده تا شاعران و چكامه سرايان بيشماري را از اين ديار به رُخ ديگران بكشاند.

بي گمان آن گونه شعر و ادب پارسي در زندگي ما ايرانيان از رنگي برجسته و ويژه برخوردار است كه در مناسبت هاي گوناگون اين ميراث و داشته مينوي و فرهنگي را زينت بخش آن مكان و زمان مي كنيم.

اكنون با نگاهي به پيشينه فرهنگي اين سرزمين در مي يابيم كه ما بسيار غني و سرشار از ميراث هاي ماندگار برخاسته از انديشه هاي ديروز و امروز هستيم...

 پس بياييم نسك ها و كتاب هاي شعر را از گنجه هاي كاشانه مان بيرون كشيده و گردگيري كنيم و با زمزمه كردن آهنگين آن سروده ها نفسي تازه بدان ها بخشيم تا به ياد و گفته استاد شهريار كتاب هاي شعر برايمان نخوانند :

آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا

بي وفا حالا كه من افتاده ام از پا چرا

در اينجا ياد و انديشه همه شاعران و شهرياران اين سرزمين را از ديروز تا به امروز با نگاه ژرف به يادگارهايشان گرامي مي داريم.

زمستان ...

 

زمستان؛ نخستين چامه گردآوري شده استاد مهدي اخوان ثالث است كه پيرامون روزهاي كودتاي28 مرداد32 سروده شده تا بدين گونه آن روزها را براي هر انديشه اي بازگو و نگارش كند...

اكنون انگيزه گذاردن اين چامه مي تواند كودتاي خوي و سرشت ها و دگرگوني رفتار و كردار انسان ها با يكديگر در اين روزگار ماشيني باشد...

كودتاي دگرديسي و وارونگي برتري ها و نيكي كردن ها باشد...

كسي چه مي داند ...

چه بسا در پس اين كودتاهاي رفتاري و كرداري و يك سويه نگري، يك همگرايي و فرهنگ نوين در شُرُفِ زايش باشد !!!

 اكنون كه :

 سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت:

سرها در گریبان است

كسی سر بر نیارد كرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید ، نتواند

كه ره تاریك و لغزان است

و گر دست محبت سوی كسی یازی

به اكراه آورد دست از بغل بیرون

كه سرما سخت سوزان است ...

 ...

 زمستان است...

دوره ارزاني است...

 

ايران امروز ما، بدون داشتن زيرساخت هاي درست و استوار در زمينه فن آوري هاي گوناگون در كشاكش ميان سنت هاي كهن و فن آوري هاي نوين دچار يك دوگانگي در بخش هاي گوناگون گشته كه اين دوگانگي ها در بخش فرهنگ بيش تر خود را نمايان ساخته است تا آنجايي كه ديگر، ارج نهادن به شخصيت و منش انسان ها در لايه هاي زيرين فرهنگ پنهان گشته و انسانيت انسان ها زير چرخ هاي الكترونيكي سيستم ها و دستگاه هاي مدرن و مجازي و دست نيافتني، به يك بازيچه دگرگون گشته است...

امروزه گوهر درخشان انسانيت انسان ها درخشندگي پيشين خود را ندارد و در پس لودگي ها و بي اخلاقي ها و بدرفتاري ها زير خروارها خاك سرد به خاك سپرده شده است...

ديگر چم و معني بزرگمنشي ها و بزرگ مردي ها را بايد در فرهنگ لغت ها و واژه يابهاي الكترونيكي كنكاش و جستجو كنيم ... هر چند هنوز نيمه جاني در برخي از تن هاي خسته برجاي مانده است!

به راستي كه دوره ارزاني هاست...

چه كسي مي گويد كه گراني آمده است؟

 

دوره ارزانی است !

چه شرافت ارزان

تن عریان ارزان

 و دروغ از همه چیز ارزانتر

 

آبرو قیمت یك تكه نان

و چه تخفیف بزرگی خورده است قیمت هر انسان!

 

خويش را باور كن!

 

دوستان و همراهان ازيز و گرامي؛

چامه اي از استاد " مجتبي كاشاني " كه در آن با خامه انديشه اش " تلنگري " بر انديشه هاي به خواب رفته زده و باورمندي و خودباوري را از منِ درونمان مي خواهد؛ به پيشگاهتان پيشكش مي كنم.

 

نازنين !


داس بي دسته ما
سالها خوشه نارسته بذري را برمي‌چيند
كه به دست پدران ما بر خاك نريخت
كودكان فردا
خرمن كشته امروز تو را مي‌جويند
خواب و خاموشي امروز تو را
در حضور تاريخ
در نگاه فردا
هيچكس بر تو نخواهد بخشيد
باز هم منتظري؟
هيچكس بر در اين خانه نخواهد كوبيد
و نمي‌گويد برخيز
كه صبح است،
بهار آمده است
تو بهاري
آري
خويش را باور كن !