آنچه نمی توان گفت

خط خطی های طینی

آنچه نمی توان گفت

خط خطی های طینی

قفس


دارم دچار احساسی می شوم که از آن راه فراری نیست...



نمی دانم دقیقا چه چیزی باید بگویم!

شاید قرار نباشد اصلا چیزی گفته شود!

شاید من باشم و دنیایی حرف ناگفته...شاید چرا؟منم دیگر!منم ودنیایی حرف...

دریغ از جایی برای گفتن

جایی که بتوان فریادی برآورد...

نفسی تازه کرد...

پر توقع شده ام نه!

کارهایم را نیمه تمام رها کرده ام...در جست و جوی راه فراری از این قفس...

خدا این قالبی که برایم ساختی گویا کمی تنگ است!

جایم نمی شود...دارم خفه می شوم اما نمی دانم چراااااااا...