آنچه نمی توان گفت

خط خطی های طینی

آنچه نمی توان گفت

خط خطی های طینی

خیانت


چند سالی میگذشت که دایره آبی قطعه گمشده خود را پیدا کرده بود. اکنون صاحب فرزند هم شده بود، یک دایره آبی کوچک با یک شیار کوچک.


 

  

زمان میگذشت و دایره آبی کوچک، بزرگ میشد. هر چقدر که دایره بزرگ تر میشد شعاع آن هم بیشتر میشد و مساحت شیار که دیگر اکنون تبدیل به یک فضای خالی شده بود نیز بیشتر.

 

 

 

آنقدر این فضای خالی زیاد شد و دایره ناراحت تر که ناچار برای کمک به سراغ پدر رفت و به او گفت: پدر شما چرا جای خالی ندارید؟

پدر گفت: عزیزم جالی خالی نه، قطعه گمشده. هر کسی در زندگی خود قطعه گمشده دارد من هم داشتم، مادرت قطعه گم شده‌ی من بود. با پیدا کردن او تکمیل شدم. یک دایره کامل.

پسر از همان روز جست و جوی قطعه‌ی گمشده خود را آغاز کرد. رفت و رفت تا به یک قطعه‌ای از دایره رسید شعاع و زاویه آن را اندازه گرفت درست اندازه جای خالی بود ولی مشکل آن بود که قطعه زرد بود.


 

  

دایره باز هم رفت تا اینکه به یک مثلث رسید که فضای خالی خود را با قطعه‌های رنگارنگ کوچک پر کرده بود. 

 

 

دایره دیگر از جست و جو خسته شده بود تا اینکه به یک قطعه مربع گمشده رسید، به او گفت شما قطعه گمشده من را ندیدید؟

قطعه مربع گریه کرد و گفت: من هستم

- ولی شما مربع هستید و قطعه گمشده‌ی من قسمتی از دایره

- من اول قطعه‌ای از دایره بودم یعنی دقیقا بگویم قسمتی از شما و منتظرتان که یک مربع قرمز آمد. قطعه‌ی گمشده او مربع بود ولی من گول خوردم و خود را به زور داخل فضای خالی او کردم، به مرور زمان تغییر شکل دادم و به شکل فضای خالی مربع در آمدم .ولی او قرمز بود و من آبی، به هم نمی‌خوردیم. اکنون پشیمانم. من قطعه‌ی گمشده‌ی شما هستم.

 

 

 

دایره که دید قطعه گمشده خود را پیدا کرده سعی کرد او را در فضای خالی خود جا دهد اما نشد، بنا بر این او را با طناب به خود بست و خوشحال راه افتاد. حرکت کردن با یک قطعه که سبب بد قواره شدن دایره شده بود خیلی سخت بود ولی دایره تمام این سختیها را به جان خریده بود و با عشق حرکت میکرد.

 

 

 

رفت و رفت ولی ناگهان گودال را ندید و داخل آن افتاد و گیر کرد. بخت به او رو کرده بود که قطعه‌ی گمشده‌اش قسمت بالای او بود و گیر نکرده بود. قطعه گمشده به او گفت: من را باز کن تا بروم و کمک بیاورم. 

 


قطعه‌ی گمشده رفت و هیچ وقت برنگشت. دایره هم سالها آنقدر گریه کرد تا بیضی شد (لاغر شد) و توانست از گودال بیرون بیاید. دلش شور میزد که نکند اتفاقی برای قطعه گم شده افتاده باشد. دنبال او به هر سو رفت. تا اینکه بالاخره او را پیدا کرد. کاش هیچ وقت او را پیدا نمی‌کرد.

 




گردآوری:گروه سرگرمی سیمرغ

 


نظرات 45 + ارسال نظر
هادی شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 01:35 ب.ظ http://jahancafe.wex.ir


دنبال یه سایت توپ برای افزایش تعداد بازدید از وبلاگت می گردی

اینجاست www.jahancafe.wex.ir

برو اول ببین بعد لینکش کن بعدش به من بگو لینکت کنم

mohamad شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 01:40 ب.ظ http://mohijon.blogfa.com

سلام وب مفید و خوبی داری به وبلاگ منم یه سر بزن به خدا ضرر نمیکنی مطمئنم که یکی از بینندگان دائمی وبلاگ ما میشید ما با ارائه جالب ترین های دنیا در تلاشیم شما عزیزان رو سرگرم کنیم منتظر حضورتان هستم

سودا شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 02:18 ب.ظ http://buteaful.persianblog.ir

سلام طنین جوووون
داستان خیلی غمگینی بود
واقعا الانم بعضی از ادما این طورین
کی میشه دوباره عاشقای واقعی برگردن؟؟

pary شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 04:11 ب.ظ http://lovinlove.persianblog.ir

سلام وای چقد غمگین بود ولی خیلی قشنگ.خیلی خوشم اومد.دلم واسش سوخت.

آره گناه داشت اما اون که لیاقتشو نداشت به نظرم بهتر که زودتر رفت!!!!

ساناز شنبه 20 شهریور 1389 ساعت 05:51 ب.ظ http://b0lurer0ya.blogfa.com/

سلام عزیزم .
ممنونم
منم لینکت کردم .
حتما بهت سر میزنم .

پویا یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 12:21 ق.ظ http://kolbeheshgh26.blogfa.com

سلام طنین عزیز بسیار آموزنده بود و اینکه بدونیم هر کسی باید به دنبال نیمه گمشده اش باشه و به زور طلب گمشده دیگری برای خودش نباشه مخصوصا؛ تصاویر هم خیلی گویا بود.

ممنون که خبرم کردی ........

میسی

ساسا یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 02:40 ب.ظ http://only-god.persianblog.ir

سلام
مرسی که اومدین

سودا یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 03:04 ب.ظ http://arians.blogsky.com

سلام طنین جون اره چند روزیه نمیاد
ازش خبری ندارم

تو چلا نیستــــــــــــــــــی؟؟؟
کودک درونم بود! غرغرو شده!!!

سودا یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 03:15 ب.ظ http://arians.blogsky.com

مرسی منم بدک نیستم
چه خبرا؟

خبری نیست فقط هرجا می رم همه افسردگی گرفتن !
منم حساس... الان کافیه یکی یه چیزی بگه بزنم زیر گریه

سودا یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 03:17 ب.ظ http://arians.blogsky.com

راستی اسم این داستان ترسناک اینه؟
آخرین انسان زمین تنها در اتاقش نشسته بود که ناگهان در زدند!!؟
من عاشق داستان های ترسناک و خیالیم

نه داستانه فقط همین یه خطه
ای شیطون فیلمم می بینی؟؟ من بچه بودم پایه فیلم وحشتناک بودم! الان خیلی ترسو شدم باید کارتون ببینم

سودا یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 03:35 ب.ظ http://arians.blogsky.com

اا!!! این یه استان؟؟؟داستان یه خطی؟!!!!

سودا یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 03:37 ب.ظ http://arians.blogsky.com

اره من قبلا فیلم زیاد میدیدم مخصوصا فیلم ترسناک
کارتون تر سناکم میبینم
روح سوارو دیدی؟

آره خیلی قشنگ بود... اما ترسناک نیست زیاد که. اونا که من می دیدم خیلی..... می خوای معرفی کنم بهت ببینی؟

سودا یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 03:43 ب.ظ http://arians.blogsky.com

نه ترسناک نیستن فقط چون صحنه ها یه دفعه ای میان ادم از جاش میپره بالا اره خوش حال میشم بگی

سودا یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 03:47 ب.ظ http://arians.blogsky.com

من از فیلمای ایرانی خیلی بدم میاد
همشون موضوشون یکیه
فیلمای ماه رمضون امسالو دیدی؟حالم به هم میخورد
تو هر سه تاشونم ادم مرده بود
یا در مورد مرده هاست یا عشق و عاشقیه

آرههههههههههههههه...
من تلویزیون نمی بینم. ماه رمضون سریال اولی رو یه کم دنبال کردم چون بازی بازیگرا خوب بود!
اما موضوعاتشو راست می گی خیلییییییییییییییی....

سودا یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 03:54 ب.ظ http://buteaful.persianblog.ir

خارجین؟!

بله

سودا یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 03:58 ب.ظ http://buteaful.persianblog.ir

راستی رشتت چیه؟

کامپیوتر

سودا یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 04:02 ب.ظ http://buteaful.persianblog.ir

موضوش چیه؟

سودا یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 04:43 ب.ظ http://buteaful.persianblog.ir

خب باید از قبل میدونستم وای کامپیوتر خیلی سخته
خواهرم منم کامپیوتر خونده

پسر غمگین یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 06:22 ب.ظ http://www.kolbe-gham.blogfa.com

مشکر که نظرتو گفتی
اما من که گفته بودم کار اولم بود
اون موقه ها داشتم دوران آماتوری رو سپری می کردم
اما حالا هی کارم بدک نیس
تو کارای بعدیم می بینی
فعلا

جسارت نکردم برای کار اول خیلی خوب بود

مجید دوشنبه 22 شهریور 1389 ساعت 05:12 ب.ظ http://sorrowstead.blogfa.com

سلام جالب بود
ممنون که خبرم کری

پانی سه‌شنبه 23 شهریور 1389 ساعت 12:35 ب.ظ

طنین خانم بگو کی اومده؟؟!!
پانیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

دلم برات تنگ شده بود خوبی تو؟

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام پانی جون.مرسی خوش گذشت خانومی؟؟

پانی سه‌شنبه 23 شهریور 1389 ساعت 01:38 ب.ظ

اره خب بد نبود اما خیلی خوبم نبود...
من اپم گلم بدو بیا

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اومدم اومدم عزیزم

پانی چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 10:42 ق.ظ

سلام طنین سودا کجاست نگرانش شدم به تو نگفته کجاست؟
من تو وبلاگم تو بلاگاسکای منتظرتم همین الان بیا.

سلام
بود تا چند روز پیش ... نگران نباش میاد پانی جان!

پانی چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 10:48 ق.ظ

یه فیلم باحال نداری من برم بخرم اخه همه اش رو دیدم تا حالا بزار من یه فیلم بگم تو بخر خیلی باحاله ترسناکه البته نه خیلی.

فارسی: جسد جنیفر
انگلیش: jenifers bady
امیدوارم درست نوشته باشم

راستی بیا وبم منتظرتم اگه از سودا خبر گرفتی بهم بگو
اسم وبلاگم هم تو پیوند ها بزار وبلاگ پانی اخه هنوز به اسم وبلاگم شک دارم.

مرسی نه چیزی ندیدم.
باشه ولی اسم وبلاگت خوبه .چرا؟؟

سودا چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 03:54 ب.ظ http://buteaful.persianblog.ir

سلام طنین جون
خوبی؟
چه خبرا؟
واییییییییییییی چند روزه دیگه این مدرسه ها شروع میشه

مجید چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 06:32 ب.ظ http://sorrowstead.blogfa.com

اپم..............

پانی پنج‌شنبه 25 شهریور 1389 ساعت 11:18 ق.ظ

گلی اپم

مهتاب پنج‌شنبه 25 شهریور 1389 ساعت 03:42 ب.ظ http://mahtab121.blogfa.com

آپم . . .

اومدم

مهتاب پنج‌شنبه 25 شهریور 1389 ساعت 03:44 ب.ظ http://mahtab121.blogfa.com

داستان خوشملی بود

مرسی عزیزم

Saeed GK پنج‌شنبه 25 شهریور 1389 ساعت 07:52 ب.ظ http://chichilas-9169.blogfa.com

[لبخند]................[لبخند].............[لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند]
.....[لبخند]...........[لبخند].............[لبخند]..................[لبخند]
...........[لبخند].....[لبخند]....................................[لبخند]
................[لبخند][لبخند].............[لبخند][لبخند][لبخند].........[لبخند]
...........[لبخند].....[لبخند].............[لبخند].....[لبخند].........[لبخند]
....[لبخند]............[لبخند].............[لبخند]..................[لبخند]
[لبخند]................[لبخند].............[لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند][لبخند]

آپم بدو بیا
اتمام حجت

اومدم کجایی تو آخه؟

همین نزدیکى پنج‌شنبه 25 شهریور 1389 ساعت 08:17 ب.ظ http://EmranHusseini.Blogfa.Com

سلامـــــــ

از طرف قاصدک بى‌خبر اومدم اینجا

شاید براى اولین بار به بلاگ‌اسکاى تشریف فرما شدم

قالب زیبا

آهنگ دلنشین

آنچه را که نمى‌توان گفت مى‌توان آن را نوشت آیا؟

من در بیشتر موارد این کار رو می کنم

سودا جمعه 26 شهریور 1389 ساعت 05:44 ب.ظ http://buteaful.persianblog.ir

سلام طنین جون
خوبی؟
چه خبرا؟
اپم

مرسی تو چطور؟؟
الان میام دلم برات یه ذره شده!

پانی یکشنبه 28 شهریور 1389 ساعت 05:25 ب.ظ

ای بابا چرا تا من میام همه نیست میشن؟؟؟؟؟

شانس توئه دیگه

نوید دوشنبه 29 شهریور 1389 ساعت 12:36 ب.ظ http://navid-53.blogfa.com/

خیلی زیبا ولی تلخ بود

پانی دوشنبه 29 شهریور 1389 ساعت 02:07 ب.ظ

ااا جدی چه شانس گندی دارم من راستی ساعت سه منتظرتم تو بلاگ اسکای باشه؟

پانی دوشنبه 29 شهریور 1389 ساعت 09:56 ب.ظ

نمیدونم چرا این روزا انقدر زود بهم بر میخوره از شرایطمه تو ببخش طنینی ببخشید واقعا

پانی دوشنبه 29 شهریور 1389 ساعت 09:59 ب.ظ http://ftmh.blogsky.com

اگه هستی بیا دوستان من دلم برات یه ذره شده عاشقتم.

پانی سه‌شنبه 30 شهریور 1389 ساعت 02:35 ب.ظ http://ftmh.blogsky.com

اوا دیوونه چی میگی معلومه اصلا بخشیدن نمیخواد پیش میاد دیگه دیوونه ای هاااا!!
چه خبر؟

آخ جون...خبر خاصی ندارم تو چه خبر ۵ شنبه می ری مدرسه دیگه؟

پانی سه‌شنبه 30 شهریور 1389 ساعت 03:07 ب.ظ http://ftmh.blogsky.com

نمیدونم حوصله نداشته بشم نمیرم بدو بلاگ اسکای اونجا باهم صحبت کنیم خیلی دلم برات تنگ شده خب؟

پانی سه‌شنبه 30 شهریور 1389 ساعت 03:10 ب.ظ http://ftmh.blogsky.com

اخ ببخشید دیگه اومدم بیا بلاگ اسکای بدو دیگه

پانی سه‌شنبه 30 شهریور 1389 ساعت 03:15 ب.ظ http://ftmh.blogsky.com

کوجایی بس؟

هستم

پانی سه‌شنبه 30 شهریور 1389 ساعت 04:06 ب.ظ http://ftmh.blogsky.com

نرو نه نه نرو

نههههههههههههههههههههههه بذار برم نگو نه
نگو بی تو چی می شه..... بقیشو دیگه شرمنده!! هه هه

پانی چهارشنبه 31 شهریور 1389 ساعت 11:15 ق.ظ http://aksyadegaryst.blogfa.com

هان؟

پانی پنج‌شنبه 1 مهر 1389 ساعت 05:55 ب.ظ

اگه نمخوای بیایی بهم سر بزنی نیا ولی من بگم مدرسه اصلا خوب نبود همه غایب بودن با هیچ کدوم از دوستامم نیفتادم

آخییییییییییی

پانی شنبه 3 مهر 1389 ساعت 07:49 ق.ظ

به چی میگی اخییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

اینکه با هیچ کدوم از دوستات نیوفتادی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد