آنچه نمی توان گفت

خط خطی های طینی

آنچه نمی توان گفت

خط خطی های طینی

سوال احمقانه!


 

از یه دیوونه میپرسن چرا دیوونه شدی؟ میگه: من یه زن گرفتم که یه دختر 18 ساله داشت. دختر زنم با بابام ازدواج کرد. در نتیجه زن من، مادرزن پدرشوهرش شد، از طرفی دختر زن من که زن بابام بود، پسری زایید که میشد برادر من و نوه‌ی زنم، پس نوه‌ی منم میشد. در نتیجه من پدربزرگ برادر تنی خودم بودم. چند روز بعد زن من پسری زایید که زن پدرم خواهر ناتنی پسرم و مادربزرگ او شد، در نتیجه پسرم برادر مادربزرگ خودش شد. از طرفی چون مادر فعلی من یعنی دختر زنم، خواهر پسرم بود، در نتیجه من خواهرزاده‌ی پسرم شدم!!

اگه هنگ کردی=
Ctrl+Alt+Delete رو بزن !!



نظرات 2 + ارسال نظر
ahmadreza چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 12:59 ق.ظ http://bia2ir.parsiblog.com

سلام اگر از کمبود امارتان ناراحتید به سایت مابیایید.
http://bia2ir.parsiblog.com/-1674414.htm ادرس:

سودا چهارشنبه 3 شهریور 1389 ساعت 01:21 ب.ظ http://buteaful.persianblog.ir

چی شد؟؟؟ من که هنگ کردم!!!

منم دفعه اول هنگ کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد