آنچه نمی توان گفت

خط خطی های طینی

آنچه نمی توان گفت

خط خطی های طینی

فریاد


در اعماق سکوتی بی پایان اسیر ...

من بودم ... تنهایی ... تاریکی... و کسی که مقصر این تاریکی می دانستم.

آنچه فکر می کردم تنها این بود "چرا؟"... هزاران چرا که بی صبرانه در انتظار یافتن پاسخشان قلبش را شکستم! و او تنها سکوت کرد!

احساسم این بود که پیش خودش به من می خندد! احساسم این بود که پیش خود می گوید : در طول تاریخ مثل تو کم نبوده اند

اما هیچ نگفت تا من غم هایم را با او شریک شوم... یکی من... به اندازه ی تمام عمرم او...

به اندازه ی تمام نگفته هایی که می دانست مال او... یکی من .... به اندازه ی وسعت بزرگی اش مال او ....

هیچ نگفت تا حرف هایی که تا آن روز نشنیده بود بشنود. از من فریاد و شکایت ... از او تنها سکوتی که به آن عادت دارم... عادت دارم نشنوم صدایش را ! عادت دارد که من همیشه فکر کنم سکوت کرده...

خدای من مهربانترین پدر دنیاست! هرچند لفظ مناسبی نیست اما می گویم!

 

پدری که دیشب باید می گفت:

 

باز تویی؟؟

 

چیه طلبکار شدی؟؟

 

کی یادت داده اینطوری حرف بزنی؟؟؟؟؟؟؟!!!

 

تقصیره من چیه همیشه باید مراقب تو باشم؟ حیف او همه خوبی....

 

حرف نزن....کافیه...نمی خوام بشنوم!

 

 

 

اینا همه اش حرفایی بود که خدا دیشب باید بهم می زد! اما هیچی نگفت! مثل همیشه فقط سکوت کرد....سکوت کرد تا هرچی دلم می خواد بگم! زمینو زمانو بهم ببافم!!!! و من دوباره اشتباه کردم که فکر کردم سکوت کرده... او کسی رو فرستاد که برگردونه منو...


پ.ن: خوب همه همینطوری می شن دیگه مسخره نکن! خوشم نمی اومد که بی اجازم منو آفریده!!!!!!!! خدا شده بودم دیشب واسه خودم!!!!به خدا هم دستور می دادم... برداشت بد نشه کلا سالی یه دفعه ازاین کارای بدبد می کنم، بعد درست می شه...

 


نظرات 3 + ارسال نظر
س م ح سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 09:26 ب.ظ http://baraye2bar.blogsky.com

سلام
متن خیلی قشنگی بود
اصلا من فکر میکن خدا از چاپلوسی این آخوندای آب زیر کاه خسته شده
خودش خوشش میاد اینجوری باهاش بحرفی
شاد باشی

آخ گفتی

سودا سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 09:53 ب.ظ http://buteaful.persianblog.ir

________(`•.•´¯)
_____ (_.•´/|\`•._)
_______ (_.:._)__(¯`:´¯)
__(¯`:´¯)__¶__(¯ `•.✦.•´¯)
(¯ `•İ✦.•´¯)¶__(_.•´/|\`•._)
(_.•´/|\`•._)¶____(_.:._)_¶
__(_.:._)__ ¶_______¶__¶¶
____¶_____¶______¶__¶¶ ¶¶
_____¶__(¯`:´¯)__¶_¶¶¶¶ ¶¶¶¶
______(¯ `C.✦.•´¯)_¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶
______(_.•´/|\`•._)¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶
_______¶(_.:._)_¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶
¶_______¶__¶__¶¶¶¶¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶¶
¶¶¶______¶_¶_¶¶¶¶(¯`:´¯)¶¶¶¶¶
¶¶¶¶¶(¯`:´¯)¶ _¶(¯ `•K✦.•´¯)¶¶¶
¶¶¶(¯ `Y.✦.•´¯ )¶ (_.•´/|\`•._)¶
¶¶¶(_.•´/|\`•._) ¶¶ _ (_.:._)¶¶
¶¶¶¶¶¶(_.:._)¶¶¶_ ¶¶¶¶ ¶¶¶
__¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶(¯`:´¯) ¶¶ ¶¶¶
______¶¶¶¶¶(¯ `•.✦.•´¯)¶¶ ¶¶¶
____¶¶¶¶ ¶¶ (_.•´/|\`•._)¶¶¶ ¶¶¶
___¶¶¶¶ ¶¶¶¶ ¶ (_.:._)¶__¶¶¶ ¶¶
___¶¶¶ ¶¶¶¶¶¶_¶¶¶ ¶¶¶___¶¶ ¶¶
_¶¶¶¶ ¶¶¶¶___¶¶¶ ¶¶¶¶____¶¶¶
¶¶¶¶¶¶¶¶____ ¶¶¶ ¶¶¶¶_____¶
---------¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶---------
---------¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶---------
---------¶¶¶¶¶¶¶¶¶¶---------
--------¶¶¶¶¶¶¶¶---------
-------¶¶¶¶---------
بدو که آپم

ملکه تنهایی سه‌شنبه 2 شهریور 1389 ساعت 11:22 ب.ظ http://malaketanhaee.blogsky.com

خودتو ناراحت نکن،اصولا همه دچاراین جنون ها میشن
وبلاگ بلاگفام بازه
راستش آدم گاهی وقتا نیازد داره ناشناس باشه چون یه حرفایی تو دلش هست که اگه بخواد به آشناها بزنه کلی حرف واسش درمیارن به همین خاطراومدم تو این نقطه ی دورافتاده ی دنیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد